کتاب من و ملانصرالدین نویسنده: مجیدملامحمدی انتشارات عهد مانا بریده کتاب: ناگهان صدای عرعر الاغ بلند شد. رنگ از صورت ملانصرالدین پرید. همسایه که لبخند می زد گفت:"شما که گفتید خرتان در خانه نیست. پس این صدای عرعر از کجا ...
کتاب اشراف زاده ی قهرمان نویسنده: محمود حکیمی انتشارات به نشر بریده کتاب: مصعب با شنیدن سخنان اشراف قریش، آن چنان دچار هیجان شده بود که بی اختیار به سوی خانه ی اَرقم به راه افتاد. می خواست سخنان محمد را ...
کتاب داداش ابراهیم نویسنده: محمدعلی جابری انتشارات کتابک بریده کتاب: وقت نماز صبح، ناگهان ابراهیم از سنگر خارج شد و به سمت عراقی ها حرکت کرد. روی سنگی به سمت قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت. هرچه دوستانش ...
کتاب موج فرشته نویسنده: علی اصغر عزتی پاکانتشارات شهرستان ادب بریده کتاب: خبر، اول به پیامبر رسید و بعد به بزرگترها و بعد به ما: جعفر هم در موته شهید شد.هنوز داشتیم خبر را مزّه مزّه می کردیم، و چهره ...
کتاب وقتی همه بیدار بودند نویسنده: فاطمه قشمی انتشارات سوره مهر بریده کتاب: از یک هفته پیش که آمدیم تهران و شاید قبل ترش یعنی همان وقتی که بابا راز چند ساله اش را بهم گفت، توی ذهنم تصویرهای تازه ...
قصه های من و ننه آغا نویسنده: مظفر سالاری انتشارات کتابستان معرفت بریده کتاب: اسم خانگی ام "امیر" بود. تعجب کردم که اسمم را می داند. گلی از لای قرآنش درآورد و میان عم جزء جدیدم گذاشت. بعد از آن، ...
کتاب عمو قاسم نویسنده: محمدعلی جابری انتشارات کتابک بریده کتاب: بعداز مرگ مادر سردار، یکی از دوستانش به او گفته بود: " مادرت را در خواب دیدم و او به من گفت: به پسرم بگو به پدرش تلفن بزند. " ...
کتاب کوه مرا صدا زد نویسنده: محمدرضا بایرامی انتشارات سوره مهر بریده کتاب: هنوز اولین پیچ را پشت سر نگذاشته ایم که یکهو صدای زوزه ی کش داری، در دشت برف گرفته می پیچد. بی اختیار رو بر می گردانم. ...
کتاب گردان قاطرچی ها نویسنده: داوود امیریان انتشارات کتابستان معرفت بریده کتاب: یوسف با صدای آهسته رو به آقا ابراهیم گفت: دستت درد نکنه آقا ابراهیم. خوب ما رو فیلم ملت کردی. آقا ابراهیم با قیافه حق به جانب گفت: ...
کتاب جزیره خرگوش ها نویسنده: سیدحسن حسینی انتشارات عهد مانا بریده کتاب: یک روز که قهوه ای حوصله اش سر رفته بود، تصمیم گرفت به مزارع هویج خرگوش ها سری بزند. به هر مزرعه که می رسید، با خرگوش ها ...