خاطره رفیق ناب آن هم در مسافرت! سفر خیلی هیجان انگیز است.مخصوصا اگر باخودت یک رفیق ببری!من یک رفیق دارم که هرکجا بروم از خود جدایش نمی کنم!اسمش کتاب است!امتحانش کنید رفیق همراه و خوبیست!مثلا دارد صحبت می کند اما ...
خاطره مهمانی چند تا کتاب باریک و بیست دقیقه ای خریدم . البته از هر جلد سه عدد، گذاشتم تو قفسه فلزی تو سالن پذیرایی، چند تا کتاب زیبا هم که قبلا خریده بودم رو بهشون اضافه کردم . یه ...
خاطره آن داروی شفابخش و عجیب از شیخ رجبعلی خیاط برای درمان افسردگی چند وقتی بود که بابا حال و روزِ خوبی نداشت… از بعد آن تصادف، دیگر خبری از آن بابای پرشور و پرهیجان نبود… پیش چند دکتر روان ...
خاطره من و رفیقم در سفر سفر خیلی هیجان انگیز است.مخصوصا اگر با خودت یک رفیق ببری!من یک رفیق دارم که هرکجا بروم از خود جدایش نمی کنم!اسمش کتاب است! امتحانش کنید رفیق همراه و خوبی ست!مثلا دارد صحبت می ...
خاطره دزدی خانگی گاهی در نزدیکی ات کسانی هستند که خبر داری،اما کارها و شیطنت او گاهی فراموشت می شود… یک روز کتاب "فریاد در تاکستان" را از یکی از دوستان قرض گرفته بودم که بخوانم….صبح روز بعد که به ...
خاطره ترک اعتیادآن قدر با دختر دایی ام سر و کله زدم و با استدلال های من درآوردی اش کشتی گرفتم که گفت: هرچه تو بگویی، اصلا یک هفته نمی خوانم، با خنده ادامه داد ببینم تو دیگر چه از ...
خاطره فدای سرتدر لابلای صدای انفجارهای پیاپی، صدای شکستنِ ظرفی مرا به خود آورد…عمار و کریمه را میدیدم که حسابی به تکاپو افتاده بودند…معلوم نیست که پشتِ مبل چه خبر شده که بچه ها این طور فاصله مبل ها تا ...
خاطره ی فرصت کتابخوانی و روضه ی محرم!هر سال ایام محرم منزلمان روضه برپاست. ما هم بخش تدارکات و پذیرایی را عهده دار هستیم. امسال تصمیم گرفتیم در کنار تدارکات یک کار مهم فرهنگی هم انجام دهیم.قدم اول برای این ...
خاطره :دردسرهای کتابخوانی من و دخترام من دو تا بچه دارم. یکیشون نوزاده و دخترم کلاس هشتمه! و از اونجایی که خانوما هیچ وقت سنشون نمیره بالا، منم هنوز سنم همون حدودای دخترمه! بعد از آشنایی با یه موسسه که ...
مادربزرگ ها هم عالمی دارند برای خودشان. دستت را می گیرند و می گذارند وسط قصه هایشان. عینک مادر بزرگ را برمی دارم! ها می کنم! با گوشه لباسم شفاف شفاف می شود. گونه ی آویزان و سرخش را می ...