کتاب نبرد تیله‌ها

کتاب: نبرد تیله ها
نویسنده: علی امیرحسینی
ناشر: شهید کاظمی

بریده‌کتاب(۱):
آن زمان کوچه ما هم مثل بقیه کوچه های شهر، نمادی از یک کوچه اسلامی واقعی بود. جایی که شیعه و سنی در کنار هم با آرامش کامل زندگی می کردند. با اینکه منطقه ما به منطقه شیعه نشین معروف بود، بیش از نصف خانه های کوچه ما مال برادران اهل سنت بود. من از وقتی بزرگ شدم، خودم را در کنار برادران اهل سنت ديدم. ص ۲۳

بریده‌ی کتاب (۲):

خیلی عجیب بود. تا همین پارسال، ماه محرم همین اهل سنت محل بودند که در کنار دسته عزاداران در خانه باباجی شربت تقسیم می کردند و خانم هایشان به علم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام برای گرفتن حاجت هایشان روسری می بستند؛ حالا تو این یک سال مگر چه اتفاقی افتاده بود که کار به اینجا کشیده بود؟ خیلی عجیب بود.

ص ۸۱

بریده‌ی کتاب(۳):

باباجی برایم کمی از وهابیت گفت. کم کم اهل کوچه ما داشتند به سه دسته تقسیم می شدند، شیعه، سنی، وهابی. پس از مدت کوتاهی، قدوس، عامر و چند کودک دیگر از بچه های محل هم به نصیرالدین پیوستند و دیگر توی کوچه دیده نمی‌شدند. از اینکه قدوس را نمی دیدم خوشحال بودم، ازش خوشم نمی آمد. ولی عامر پسر درس خوانده و فهمیده ای بود. او چطور به دام مولوی افتاده بود، برایم جای سوال بود. بعدها متوجه شدم که کار آنها تنها با قرآن خواندن مولوی شان در مدرسه کوچه ما تمام نمی شده، بلکه از قبل افراد بسیار درس خوانده در بخش های مختلف دانشگاه ها از جمله مهندسی، پزشکی، کامپیوتر و غیره را استخدام می کردند و برای شست و شوی مغزهای افراد درس خوانده و طرفدار شیعه از آنها کار کشیده شده است.
ص ۱۰۵

بریده‌ی کتاب(۴):

بعدترها فهمیدم تنها همین چند نفر توی مدرسه سر کوچه ما یا جاهای دیگر شهرمان نیستند. حتی فقط در یکی دو کشور هم نیستند، بلکه در کشورهای مختلف دنیا شبکه های بزرگی دارند و از کشورهای بزرگ جهان مانند آمریکا حمایت می شوند. جماعتی که نمی دانم از کجای دنیا به وجود آمده و در بیشتر کشورهای مسلمان دنیا نفوذ پیدا کرده و حتی پایشان به کوچه ما هم باز شده بود که یکی از صدها هزار کوچه کشور پاکستان بود.
ص ۱۰۵

بریده‌ی کتاب(۵):

صبح که بیدار شدم، متوجه ماجرای جدیدی شدم. دوباره حمله شده بود. تروریست های مسلح جلوی اتوبوسی را گرفته و با دیدن کارت ملی زائران، آنهایی را که اسمشان علی و حسین بوده، از اتوبوس پیاده کرده بودند. بعد همه را در یک ردیف قرار داده و به رگبار بسته بودند، آن هم جلوی چشمان زن و بچه شان. زائران امام حسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام در وسط بیابان، دوباره صحنه کربلا را به نمایش گذاشته بودند.
ص ۱۵۹ و ۱۶۰

مرتبط با کتاب نبرد تیله‌ها:

بیشتر بخوانیم…

خرید کتاب مار و پله

بیشتر ببینیم…

صحنه هایی از نبرد با داعش توسط گروه حاج قاسم و حاج ابومهدی مهندس

فاطمه زمان پور
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *