کتاب آمریکایی
نویسنده: هاوارد فاست
انتشارات اسم
مترجم: فریدون مجلسی
بریده کتاب:
ص۱۶
جان پیتر آلتگلد حالا ۱۳ سال داشت و مثل یک مرد کامل کار می کرد.
یک روز به کشتزار بجورنسن ها می رفت و روز بعد به کشتزار شوآب ها و روز بعد به محل جونزها. و سپس احتمالا به کشتزار بجورنسن ها باز می گشت.
یا سه روز در یک محل بود و پنج روز در جای دیگر. یا برای نصف روز کار پیش از ظهر، سه میل پیاده راه می رفت، و سپس پنج میل دیگر راه می رفت تا در همان روز، برای کار بیشتر به محل بعدی برود.
پسر، جانوری خسته از کار، کسل و کند و بی احساس شده بود. شب ها در بسترش می افتاد و صبح ها در حالی که همه استخوان هایش درد می کرد، بر می خواست.
جان پیتر کار می کرد. یونجه ها را دسته می کرد. کره می گرفت. کود بیل می زد. هزار سال بود که نیاکانش همین کار را کرده بودند و آن هایی که ضعیف بودند می مردند؛ اما او قوی بود.
بریده کتاب(۲):
ص۴۰
پیتر باید زنده می ماند، می بایست دست کم هفته ای سه دلار به دست می آورد. گاری ها را بار می زد. پادویی می کرد. بیرون خانه ها را تمیز می کرد. نیمه شب به زور خود را بیدار نگه می داشت تا به تمیز کردن دباغ خانه کمک کند. اما با این کارها فقط چند پشیزی از این جا و آن جا گیر می آورد.
به تدریج دانست که می خواهد چه کار کند. می خواست معلم شود. می خواست دیگر یک حیوان کاری نباشد. به یک معلم ماهانه بیست دلار پرداخت می شد. یک معلم در خیابان قدم می زد و از احترام جامعه برخوردار بود…
از آن جا که هیچ دری بر روی کسی که استعداد داشته باشد بسته نیست، همیشه می دانست که در درونش چیزی است و در نوزده سالگی با حقوق ماهانه سی و پنج دلار معلم شد!
بریده کتاب(۳):
ص۱۵۴
سیاه چال شماره ۷
زندان کوک گانتی
شیکاگو، ایلینوی، ۹ نوامبر ۱۸۸۷
به فرزندان عزیز و دلبندم:
در حالی که این نامه را می نویسم، لکه قطره اشکم بر نامه هایتان می افتد.
ما دیگر هرگز یکدیگر را نمی بینیم.
درباره زندگی ام و علت غیرطبیعی و بی رحمانه مرگم از زبان دیگران آگاه خواهید شد.
پدرتان قربانی ای خودخواسته در محراب آزادی و خوشبختی است.
برایتان نام و انجام وظیفه ای شرافتمندانه به ارث می گذارم. حفظش کنید. ساعی، هوشیار و شاد باشید.
مادرتان! وه که او بزرگوارترین و شریف ترین زنان است. دوستش بدارید، احترامش بگذارید و از او فرمان برداری کنید.
فرزندانم، عزیزانم، از شما می خواهم که این پیام کوتاه را در سالروز مرگم بخوانید و کسی را که نه فقط به خاطر شما، بلکه به خاطر آن فرزندانی که هنوز به دنیا نیامده اند، می میرد، به یاد آورید.
شاد باشید عزیزانم. بدرود.
پدرتان، آلبرت ر.پارسون
مرتبط با کتاب آمریکایی
بیشتر بخوانیم…
از شریف تا لس آنجلس : خاطرات ۵۰۰ روز اسارت در آمریکا
بیشتر ببینیم…
اینجا آمریکا است انتهای آمال و آرزوی غربزدهها…