نقد کتب روانشناسی و موفقیت

امروزه بازار کتاب های روانشناسی و موفقیت داغ است. خیلی آدم ها این حس را دارند (به درست یا غلط) که در زندگی به جایی نرسیده اند و باید اتفاق خارق العاده ای در زندگی شان بیفتد و به سمت مطالعه این کتاب ها می روند. (بماند که خیلی وقت ها نهایتا هم هیچ اتفاقی در زندگی شان رخ نمی دهد!)

به این کلمات و جملات دقت کنید:
«هوشمندی، هوش نامحدود، ارتباط با کائنات، تجسم خلاق، فقط دوست داشته باش، صبح که بیدار شدی اول به مقابل آینه برو و به خودت سلام کن، هر روز خودت را ببوس، فقط برقص و بخند و شاد باش، بی تفاوت محض باش، مشکلات دیگران به تو مربوط نیست، خودت را دوست داشته باش، هیچ چیز را سخت نگیر، گریه کردن ممنوع، همه چیز توهم است، خدا در درون توست، خدا جمع انسان هاست، مثبت باش، خبرهای بد را گوش نکن و…»
اینها عصاره ای از انواع و اقسام کتاب ها، رمان ها، مقالات و مطالبی است که تحت عنوان “مثبت اندیشی”، “راه های موفقیت”، “روان شناسی و درمانگری روحی” و… در جامعه ما رواج یافته است. آثاری که نوعی سبک زندگی جدید را به جامعه تزریق کرده است. سبکی از زندگی که در آن، خوشی و لذت گرایی، اصالت دارد و هر آن چه به این اصل ضربه بزند، دورریختنی و زائد است، حتی اگر به مولفه های دینی و هویتی فرد مرتبط باشد.
حوزه ترجمه و نشر ایران، از دهه هفتاد به انتشار آثار نویسنده ها و سخنرانان این جریان (تحت عنوان چهره های انگیزشی) پرداخته است. کتاب هایی همه فهم و عامه‌ پسند (اصطلاحا کتب تجاری روان شناسی) که هر فردی با هر میزان سواد می ‌تواند بسیاری از این کتاب‌ها را بخواند، بفهمد و به دلیل القای انرژی مثبتی که در این ‌گونه کتاب‌ها موج می‌زند، از خواندن آن لذت ببرد.
“انرژی محوری”، “انرژی کائنات”، ” تفکر مثبت بدون تلاش”، “لذت گرایی و سرخوشی” و “خودگرایی”، و نیز نسخه نویسی روان شناسانه بر پایه تجربه شخصی (و نه اصول علمی) وجه مشترک همه این آثار است. آن چه در وصف این کتاب ها می توان گفت، و باید زنگ خطر را برای ما به صدا در آورد، این است که این کتاب ها به شکل نامحسوس، عرفانی خاص خود را (که می توان آن را عرفان روان شناسانه نامید) عرضه می کنند، که می تواند برای مخاطبینی که به تعلیمات اسلامی تمایلی ندارند و از طرفی هم خلاهایی در زمینه آرامش درون و یا در زندگی روزمره حس می کنند، به مثابه یک آیین و دستورالعمل باطنی عمل کند. اما به علت تفاوت اعتقادی که میان اسلام و عقاید نویسندگان این کتاب ها وجود دارد، نمی توان تمامی دستورالعمل های آنها را مورد استفاده قرار داد. چرا که یک گرایش و کنش اشتباه، می تواند به مرور زندگی انسان را به کلی تغییر دهد.

این کتاب ها را از جهتی، می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
۱. داستانی: بعضی نویسندگان موفقیت، به جای این که قلم دست بگیرند و مانند اغلب کتاب های این سبک، دیدگاه هایشان را با زبان توصیه بیان کنند، در قالب یک داستان و دیالوگ شخصیت ها سخنان خود را می گنجانند. از آن جا که در این کتاب ها، اصل بر انتقال پیام است و نه روایت، معمولا این کتاب ها داستان ضعیفی دارند. از جمله این کتاب ها، می توان به «کافه چرا» و «باشگاه پنج صبحی ها» اشاره کرد.
۲. غیرداستانی: عمده کتاب های روانشناسی و موفقیت، به صورت غیر داستانی نوشته شده اند و در قالب مجموعه ای از توصیه ها و راهکارها، مطلب مد نظر خود را بیان می کنند. به عنوان نمونه، می توان از «عاشق خودت باش» و «تک نسخه کامیابی» نام برد.
این گونه کتاب های موفقیت که تقریبا رویه روانشناسی و مشاورگونه دارند، اگر چه نکاتی مفید و کاربردی مطرح می کنند، اما معمولا اشکالات مشترکی نیز دارند. مفاهیمی که در این کتاب ها ارائه می شود، از دو حال خارج نیست. یا درست است، یا غلط؛ که هر کدام آسیب مختص خود را دارد:
اول. مفاهیم درست، مفاهیم حقیقی عالم اند که جزء قوانین دنیا هستند و خداوند خالق آنهاست. خداوند همگی انسان ها را بر یک فطرت و همه عالم را بر یک قانون آفریده است. در نتیجه، قوانینی که در این کتاب ها عرضه می شوند، در هر زندگی و کسب و کاری که به کار گرفته شود، اثر مثبت و رشد خود را به همراه دارد. ولی نکته این جاست که وقتی این قوانین و حقایق، توسط نویسنده یا روانشناسی غیرمسلمان یا غیردیندار بیان می شود، خواننده احساس تعلق و شیفتگی که باید نسبت به خالق این قوانین و آورندگان این مفاهیم برای بشر (پیامبران و امامان) پیدا کند، نسبت به نویسنده کتاب پیدا می کند؛ و چون اطلاعات دینی مخاطبین هم معمولا اندک است، متوجه نمی شوند که این مفاهیم، هزاران سال پیش توسط پیامبران گفته شده و این نویسنده در قرن حاضر و به تنهایی این مفاهیم را کشف نکرده است. پس خواننده کم اطلاع، بعد از خواندن کتاب با خودش می گوید: «این خارجی ها چه قدر باشعور و فهیم و عاقل هستند! چه نکات جالبی را می دانند و می فهمند که ما نمی دانیم. واقعا که باید شبیه آنها بشویم.» پس این نکات مثبت هم آسیب زا می شوند.
دوم. دسته دوم، مفاهیم غلطی است که چون نویسنده کتاب به آنها اعتقاد دارد و خواننده هم معمولا به نویسنده اعتماد دارد، در نتیجه به راحتی به مخاطب منتقل می شود. سپس جزء اطلاعات صحیح مخاطب دسته بندی می شود، بدون این که خواننده دنبال صحت و سقم آنها برود. به چند مورد از این اطلاعات نادرست می توان اشاره کرد:
۱. نویسندگان این کتاب ها اگر چه ایده های مختلفی را در روان شناسی و روش های موفقیت و مدیریت و… مطرح کرده اند، اما یکی از بخش های اصلی اندیشه و آثار آنها، تعلیمات باطنی و برنامه تغییرات روحی و معنوی است. از همین رو، یا به شکل غیرمستقیم بسترساز عرفان ها و معنویت های انحرافی بوده اند و یا مستقیما با ایجاد برخی مکتب‌ها و عرفان‌های کاذب با تکیه بر آموزه‌های کتب روانشناسی موفقیت و مثبت‌اندیشی، موج مضاعفی در دین زدایی از درگاه روان شناسی را رقم زده اند.
به طور کلی، یکی از مسائلی که موجب گرایش مردم به عرفان‌های دروغین می گردد، نظریاتی است که روان‌شناسان در جهت اثبات علمی فوائد این عرفان‌ها صادر کرده‌اند. روان شناسان متاسفانه به دلیل عدم آشنایی کامل با معارف ادیان، بدون علم مهر تأیید بر عرفان‌های دروغین غربی می زنند و می توان گفت بزرگان علوم روانشناسی و فرا روان‌شناسی غربی نقش بارزی در گسترش و یا عدم گسترش شبه معنویت ها دارند. در شاخه‌های مختلف روانشناسی و به ویژه در روانشناسی فیزیولوژیک، به پدیده‌هایی چون مدیتیشن، شادی و سایر مفاهیمی که در شبه معنویت ها به آنها تأکید شده است، به عنوان عاملی برای رسیدن انسان به آرامش نگاه می شود.
جالب آن که بزرگان این عرصه برای مهر تأیید زدن بر عقایدی که از سوی رهبران این عرفان‌ها منتشر می‌شود، آزمایشاتی را نیز انجام داده و تلاش کرده‌اند تا به نظریات خود رنگ و بوی علمی دهند. دانشمندان علوم فرا روان‌شناسی نیز با مطالعه پدیده هایی چون هیپنوتیزم، روشن بینی، هاله بینی، پیشگویی و… تلاش دارند تا اثبات کنند که از طریق دستورات موجود در عرفان‌های بدلی جدید، می توان قدرت‌های خارق العاده‌ای را که در درون انسان نهفته است، آزاد کرده و مورد استفاده قرار داد.
این کتاب ها در واقع “انرژی” را به جای “خدا” نشانده اند. در این راستا، می توان چند دسته را ارائه کرد:
۱. پیام آوران “انرژی به جای خدا”: ژوزف مورفی، وین دایر، راندا برن، از جمله پیام آوران و تئوریسین های انرژی به جای خدا هستند. اساس تفکر آنها، بر مبنای “قانون جذب”، “کافی بودن ندای درون برای سعادت انسان” و جایگزینی “انرژی” و “قدرت ذهن بشر” به جای “خدا” به عنوان قدرت لایتناهی و نیروی محرکه هستی است.
۲. “انرژی به جای خدا” در تجارت: ناپلئون هیل، برایان تریسی و آنتونی رابینز را می توان حلقه های وصل “قانون جذب” و “انرژی خدایی” به تجارت و بازاریابی دانست. آنها قانون جذب را به عنوان تحفه جدید در باب موفقیت و خلاقیت در امر تجارت تئوریزه و تبلیغ می کنند. کتاب هایی چون «موفقیت نامحدود در 20 روز» از آنتونی رابینز، «قورباغه را قورت بده» از برایان تریسی، «بیندیشید و ثروتمند شوید» از ناپلئون هیل با همین کارکرد از جمله پرفروش ترین کتاب های سال های گذشته در ایران بوده اند.
۳. “انرژی به جای خدا” و سبک زندگی: در بعدی دیگر، برخی نویسندگان و سخنرانان نیز به نسخه نویسی بر پایه همین طرز فکر در مسائل جسمی، فردی و جنسی پرداخته اند. «مردان مریخی، زنان ونوسی» از جان گری، «صد راز موفقیت در زندگی زناشویی» از دیوید نیون، «تک نسخه کامیابی» از اندرو متیوس، «عاشق خودت باش» از سارا ماریا، همگی درصدد نشان دادن راه و روش زندگی و موفقیت بر اساس “انرژی_خدایی” در حوزه سبک زندگی برآمده اند.
۴. مورد قبل را از منظر دیگری هم می توان نگریست که به شکل گیری عرفان روانشناسانه می انجامد. عرفان روان‌شناختی، یکی از عرفان‌های نوظهور است که در آن افراد را به شادی، مثبت اندیشی، جادوی فکر و قدرت درون دعوت می‌کند. هدف از این روش، ساختن دنیای خود با کمک فکر است. با این روش انسان خالق آینده‌ خود می‌باشد، به این ترتیب که خدا نقشی در ساختن آینده‌ بشر ندارد و تنها انسان است که با قدرت فکر و آرزوی خود زندگی را می‌سازد. عرفان‌های روان‌شناسانه، جریان‌های متأثر از روان‌شناسی جدید هستند که به صورت پررنگی از آموزه‌های روان‌شناسی در تعلیمات خویش بهره‌ گرفته‌اند. این جنبش که هم‌اکنون فراگیرترین و گسترده‌ترین جریان معنویت‌گرا در ایران است، مفاهیمی همچون شادی، هیجان‌های مثبت، آرامش و مثبت اندیشی را با مفاهیمی روحی و معنوی ترکیب کرده است و تلاش دارد تا سبک زندگی، احساسِ موفقیت و بهره‌مندی از حس معنوی و در نتیجه، رضایت‌مندی روحی و باطنی را در افراد به ارمغان بیاورد. یکی از علل پیدایش عرفان‌های روان‌شناسانه، شکل‌گیری شاخه‌های جدید علمی در روان‌شناسی است که تلاش دارد علوم روان‌شناختی را از شکل موجود خارج ساخته و به سمت معنویت‌خواهی سوق دهد.
امروزه کتاب‌های مربوط به این جنبش با طرح شعارهایی همچون جادوی تفکر مثبت، قدرت درون، زندگی موفق، راز تحول، معجزه تفکر، تحول معنوی و مفاهیمی از این دست به صورت چشم‌گیری در گیشه کتاب‌فروشی‌ها به چشم می‌خورد. اگرچه این کتاب‌ها همگی از مفاهیم روان‌شناسی بهره‌ برده‌اند، اما به شکل برجسته‌ای به بینش معنوی، تحولات روحی و راه‌کارهای باطنی همچون مدیتیشن و مراقبه پرداخته‌اند و با تکیه بر اصل قانون جذب، به باطن‌گرایی و معنا‌خواهی روی آورده‌اند.
۵. برخی از نویسندگان این کتاب ها، جنبش های روان شناسانه را پدید آورده اند. در جنبش‌های روان‌شناختی اگرچه مفاهیمی مانند شادی، آرامش و تعادل رفتار کم تکرار نیستند، شاخص اصلی در این جنبش‌ها، دستیابی به حس موفقیت با تأکید بر محورِ ثروت و کامروایی معیشتی است. این شاخص که شعار مشترک بسیاری از رهبران معنوی در آمریکاست، با هدف کسب رضایتمندی از زندگی و محیط تعقیب می‌شود. موضوع پول و رفاه، بیش از همه در میان طرفداران کلیسای وحدت و جنبش اندیشه نوین در آمریکا مورد توجه است. به دنبال آن، پاره‌ای از روان‌شناسان نه چندان مشهور به این حوزه ورود پیدا کرده و از همین زاویه به موفقیت نظر انداخته‌اند و آموزه‌های روان‌شناسی را با همین مفاهیم عجین ساخته و پردازش کرده‌اند.
در این زمینه می توان از “جول اوستین” نام برد. جول اوستین یکی از مبلغین مشهور آمریکایی است که در کلیسای لیک وود هیوستون امریکا مشغول به تعلیم و موعظه‌ است. مکتبی که او موعظه می‌کند را انجیل کامیابی می‌نامند که سعی می‌کند تبلیغ کند خدا انسان را برای لذت و برکت و ثروت و داشتن و پیشرفت‌های کاری و شغلی خلق کرده و اگر کسی این موارد را ندارد، به خاطر گناهی است که انجام می‌دهد. به عبارتی، تنها هدف یک مسیحی را داشتن پول و رفاه می‌داند. لذا بیشتر مخاطبان مکتب انجیل کامیابی، سیاه‌پوستانی‌اند که دویست سال تحت ستم و بردگی امریکایی‌ها بوده‌اند. البته باید توجه داشت که الهیات مسیحی در آمریکا بیشتر تحت تاثیر فرهنگ سرمایه داری و پول محوری آمریکایی می‌چرخد تا کتاب مقدس.
اما حتی طبق الهیات مسیحی (چه برسد به اسلامی)، اشکالات مبنایی بر تعالیم این شخص وارد است. در تعالیم اسلامی گرچه بهره بردن از دنیا مذموم نیست و قرآن کریم می‌فرماید «بهره‌ خود از دنیا را فراموش نکن» (قصص77)، اما هدف صرفا بهره‌مندی از دنیا نیست. چه بسا بلایی به انسان برسد که به خاطر آزمایش انسان باشد، نه گناه کار بودنش: «قطعا ما شما را به چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش اموال و نفوس و فرزندان می‌آزماییم و به شکیبایان نوید ده.» (بقره 155)
اما به نکته ای که باید توجه کرد، این است که در دنیایی که سخت گیری های فراوانی برای ظهور و بروز یک اندیشه وجود دارد و نظام سرمایه داری و بنگاه های مهم دنیا اجازه نشر هر نوع تفکری را نمی دهند، چه طور موسسات، انتشارات و کتاب های سران عرفان های دروغین روز به روز افزایش می یابد و بیشتر می شود؟ کتب افرادی چون آنتونی رابینز، شاکتی گواین، وین دایر و… از پوشش های تبلیغی فراوان برخوردار می شوند و راه را برای سرمایه داران وسیع تر می کنند. کتبی که راه شکوفایی و آرامش، راه رسیدن به کمال و رضایتمندی از زندگی و موفقیت و معنویت را در ثروتمند شدن می دانند و می کوشند تا به همه جهانیان بیاموزند.
اما سوال این جاست که چرا با وجود این توصیه ها، باز هم تراژدی شکاف طبقاتی در کشورهای خاستگاه این تفکرات روز به روز بیشتر می شود؟ فقر و گرسنگی حتی در امریکا بیداد می کند و افراد بی خانمان به فزونی می روند؟ آیا این بدان معنا نیست که مدل ارائه شده این مدعیان فقط برای سرمایه داران مفید است و به مرور افراد بی بضاعت را افسرده تر می کند؟
۶. آن دسته از کتاب ها که لذت‌جویی و کسب ثروت را به عنوان غایت آمال زندگانی بشر معرفی می کنند، بر اساس سیستم لیبرالیستی و سرمایه داری ای که این کتاب ها در آن نوشته شده اند، موفقیت را در ثروتمند شدن و شغل خوب منحصر می دانند. آیا پزشکی را که جان هزاران نفر را نجات داده است اما از ثروت چندانی برخوردار نیست، نمی توان یک انسان موفق دانست؟ نویسنده ای که روح هزاران نفر را از گمراهی نجات داده است اما تنگدست است، شخص موفق به حساب نمی آید؟ خواندن این کتاب ها می تواند مخاطب را دچار یاس کند. مخاطبی که موفقیت های غیرمالی بزرگی در زندگی دارد، اما با خواندن این کتاب ها به او این گونه القا می شود که موفقیت منحصر در ثروت و شغل و موقعیت اجتماعی بالاست.
۷. مهم ترین و خطرناک ترین پیامد و تاثیرگذاری این کتاب ها، بر حوزه اعتقادی و سبک زندگی متمرکز است. بسیاری از این کتاب ها، نقش خداوند و کمک گرفتن از او را در زندگی نادیده گرفته و تاکید بسیاری بر قدرت درون، خودباوری و مثبت اندیشی دارند. معتقدند که با کمک گرفتن از قدرت درون می توانیم به هر آن چه می خواهیم، برسیم. این کتاب ها دیدگاهی اومانیستی را عرضه می کنند که به معنای «خود خدایی انسان» است. در این کتاب ها، آموزه های دینی نقشی ندارند و صرفا دستوراتی مبتنی بر تجربیات شخص نویسنده یا یافته های پژوهشی او به مخاطب عرضه می گردد.
هم چنین، خودمحوری ناشی از رویکرد سودگرایی و لذت گرایی، فردگرایی، بی خیالی، بی تفاوتی و تنبلی ذهنی و عملی و… از جمله محورهای القایی این کتاب ها در حیطه زندگی فردی و خانوادگی است.
۸. خطر بزرگ دیگری که خوانندگان این کتاب ها را تهدید می کند، ناامیدی و انفعال است. چرا که مخاطب در پی ناکارآمدی نسبی روش های ارتعاش و جذب (به دلیل این که بخشی از حقیقت هستند و نه همه آن،) بعد از مدتی دچار ناامیدی و افسردگی شده و از هر نوع سخنی که به او انگیزه حرکتی تازه بدهد؛ ابراز بیزاری می‌کند. این قشر، انتخاب های سیاسی خاص خود را نیز دارد، تاریخ و سیاست را به شکل عمیق نمی داند و در مسائل سیاسی تابع و دنباله رو جریان های تبلیغاتی و پروگانداست.
نکته جالب توجه این جاست که اگر این کتاب ها واقعا باعث موفقیت می شوند، چرا در کشورهایی که این کتاب ها مرکز اصلی انتشار آنها هستند، این حد از فشار روانی (که منتج به آمار بالای استفاده از قرص های آرام بخش شده است) و اختلاف طبقاتی (که منجر به شکل گیری جنبش 99درصدی ها شد) وجود دارد؟

۹. این نویسندگان چون غالبا انسان های خیلی دینداری نیستند (و اساسا دین مسیحیت آن قدر تحریف شده که چندان پایبندی دینی به دنبال ندارد)، بر این باورند که اساسا دین و دینداری در زندگی مسئله مهمی نیست. بلکه مهم اخلاق، کمک به انسان ها، انجام کارهای خوب، صداقت، درستکاری، رعایت تعادل، افزایش تمرکز و… است. در واقع اینها بر این عقیده اند که دین یک مسئله محدود کننده است و انسان نباید خودش را به چیزی محدود کند. باید آزاد اندیش باشد و برای خودش و دیگران قید و بند قرار ندهد. غافل از اینکه دین حقیقی، آورنده و تبیین کننده تمام حقایق عالم است که این شخص نویسنده پس از سال ها تلاش و تفکر و مطالعه، تنها به یک هزارم آن رسیده است. پس خیلی ساده لوحانه است که انسان با این عمر محدود بخواهد تمام حقایق گسترده عالم را خودش به تنهایی کشف کند، که اصلا محال است.
۱۰. از نظر این نویسندگان همه هنرها و همه کسب و کارها و همه علایق، قابل احترام و ارزشمند و درست هستند. یعنی مهم این است که با تمام قدرت های درونی و توانمندی هایت و با تمام تلاش و تمرکزت، خودت را وقف انجام کارها بکنی. حالا این کار می خواهد موسیقی باشد یا تجارت، نقاشی، رقص یا ورزش. مهم این است که آدم خوبی باشی و برای اهدافت تلاش کنی و برنامه ریزی داشته باشی. این یعنی تو آدم موفق و خوشبختی هستی. در صورتی که انسان عاقل قطعا برای امور زندگی اش باید اولویت بندی داشته باشد. بعضی امور در پایین ترین رتبه اهمیت قرار میگیرند و گاهی برای روح و رشد و تعالی و حتی جسم انسان مضر هستند؛ مثل موسیقی و رقص و خیلی کارهای دیگر. اما نویسندگان این کتب هیچ اعتقادی به این چهارچوب های دینی ندارند؛ چون اطلاعاتی در این باره ندارند و یا اطلاع دارند و عمدا نادیده می گیرند.
۱۱. برخی از این نویسندگان، توصیه های عجیب و غریبی دارند که نه تنها با امید و موفقیت تناسب ندارد، بلکه دقیقا بر عکس، انسان را به ته خط می رساند! تیل سوان یکی از مدعیان روانشناسی و اهدای راز موفقیت به مخاطبین خود است. وی ادعا دارد فکر کردن به پدیده مرگ با شیوه ای که او بیان می کند در موفقیت آدمی نقش دارد. گرچه تفکر درباره مرگ برای بهبود شرایط معنوی و بهبود روابط انسانی در دنیا مفید است و اسلام به این مهم توصیه دارد، اما مدلی که این شخص مدعی توصیه می کند، بیشتر خودکشی کردن و تفکر درباره چگونه پایان دادن سریع تر به زندگی است. تا کنون دو کتاب فرآیند رابطه و آناتومی تنهایی از تیل سوان به فارسی ترجمه شده و تفکرات وی از طریق این دو کتاب آرام آرام در حال نفوذ در جامعه ایرانی توسط اساتید فروشنده موفقیت است! هرچند که این موفقیت فروشان توضیح نمی دهند که تمرکز بر «پدیده مرگ» چگونه با ادعای تفکر مثبت و قانون جذبی که تا کنون به مردم قالب می کردند، جور درمی آید؟
گفتنی است این مدعی که قبلا در فرقه ای دیگر فعالیت می کرده، اکنون در قامت یک گورو (مربی معنوی) ادعا دارد که مشکلی با خودکشی ندارد و با گفتن جملاتی چون «مرگ شیرین است» و «خودکشی مثل دکمه ری ست است» دیگران را به خودکشی تشویق می کند.

۱۲. آموزه هایی که برخی از این کتاب ها عرضه می کنند، آموزه هایی فضایی است. اگر با قدرت ذهن و تصور کردن آن چه می خواهیم، قدرت درون و عشق ورزیدن می توانیم به آن چه می خواهیم برسیم، که الان همه انسان های دنیا باید سالم و خوشحال و ثروتمند می بودند.
۱۳. اشکال علمی بزرگی که می توان به دسته زیادی از این کتاب ها وارد کرد، این است که مبتنی بر پژوهش های علمی نیستند. بلکه بر اساس تجربیات شخصی نویسنده نوشته شده اند. در نتیجه برای همه جواب نمی دهند.

۱۴. بعضی دستورات مطلقی که در این کتاب ها عرضه می شود، در زندگی حقیقی کاربرد ندارد. مثلا توصیه «مثبت فکر کن». آیا باید همیشه و همه جا مثبت فکر کرد و بدبینی را کنار گذاشت؟ وقتی انسان مسیر اشتباهی در زندگی داشته است، آیا باید بر اشتباهش چشم ببندد و مثبت فکر کند؟

در انتها خوب است به این مسئله اشاره کنیم که بسیاری از افراد، در دنیای ماشینی و پرمشغله که انسان ها را از هم دور کرده است، برای پر کردن تنهایی های خود، به خواندن این قبیل کتاب ها روی می آورند. در صورتی که باید بدانیم هیچ چیز نمی تواند جای روابط انسانی را پر کند. یک همصحبت آگاه، چه بسا بهتر از این قبیل کتاب ها می تواند به ما کمک کند. چرا که انسان طوری خلق شده که نیاز به رابطه با انسان های دیگر دارد و در اسلام نیز این رابطه بسیار تاکید شده است، به طوری که صله رحم یک واجب دینی است.

فاطمه زمان پور
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *