کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی : بخوانیم تا معنای روح آسمانی را درک کنیم…

داستان هایی درباره علامه طباطبایی

کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی
نویسنده: حبیبه جعفریان
انتشارات: روایت فتح

معرفی:

يکي از دوستان اين کتاب را به من داد تا بخوانم. حوصله نکردم.
چند وقتي گذشت تا از بيکاري کتاب را دست گرفتم. لذتي در روحم ايجاد کرد که حالا از دوستانم خواهش مي کنم که کتاب را حتما بخوانند.

بریده کتاب:

نجمه هنوز يادش هست وقتي بچه بود همين که سرما مي خورد لوزه هايش ورم مي کرد گلو درد مي شد و تب مي کرد، آن وقت خان جون نعلين حاج آقا را مي آورد و سه دفعه آرام مي زد به جايي که درد مي کرد و خوب مي شد.(ص28)

بریده کتاب(2):

نجمه صبح زود آمده بود توي حياط براي شستن دست وصورتش، ديد حاج آقا دارد قدم مي زند.
نجمه برگشت بالا و وقتي داشت مي رفت سمت آشپزخانه، چشمش افتاد توي اتاق که درش نيمه باز بود. آقا جون آن جا بود. داشت نماز مي خواند
نجمه تقريباً هنوز مطمئن نبود که پدرش هنوز توي حياط است رفت آشپزخانه قمر سادات داشت مرباي به مي ريخت توي پياله هاي چيني. نجمه گفت: خان جون من رفتم توي حياط دست و صورتم را بشورم حاج آقا داشتند قدم مي زدند اما الان از جلوي اتاق جلويي رد شدم آن جا بودند. نماز مي خواندند.
قمر سادات قاشق را چند بار کشيد لبه ي مربا وگذاشتن کنار شيشه را داد دست نجمه گفت: مگر نشنيده اي دخترم؟مؤمن اين طوري است وقتي نماز مي خواند که مي خواند وقتي نمي خواند هم ملائکه جاي اومي خوانند. (ص28)

بریده کتاب(3):

کلي از اين کارهاي ريز ريز هست که مقيد است آن ها را انجام بدهد دست هايش را قبل از کار و قبل و بعد از غذا بشويد. قبل از غذا کمي نمک بخورد و بعدش هم همين طور. وقتي سرش را شانه مي کند بنشيند و چيزي پهن کند ايستاده چيزي نخورد. توي در ننشيند. سبزه و گياه اگر شده کم، دور وبرش باشد و…. به بچه ها مي گويد: کسي که مقيد باشد به چيزهاي کوچک کم کم آماده چيزهاي بزرگ هم مي شود. اين ها خودش آدم را مي کشد به سمت حقيقت.(ص24)

مرتبط با کتاب زندگی سید محمد حسین طباطبایی 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
کتاب یک سبد گل محمدی : گوشه هایی خواندنی از زندگی سید عزیز خراسانی

بیشتر ببینیم..
الگو و اسطوره شما كيه؟

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *