خاطره دزدی خانگی
گاهی در نزدیکی ات کسانی هستند که خبر داری،
اما کارها و شیطنت او گاهی فراموشت می شود…
یک روز کتاب “فریاد در تاکستان” را از یکی از دوستان قرض گرفته بودم که بخوانم….
صبح روز بعد که به سراغش رفتم دیدم ای داد بیداد…
جا تر است اما بچه کو؟؟؟؟😳😳😳
این ور را بگرد
آن ور را بگرد
کیف را بیرون بریز
تخت را زیر و رو کن
کتابخانه را بگرد
بچه ها را دعوا کن که چرا گمش کردید؟
نبود که نبود…
خیلی بهم ریختم…
کتاب امانت بود.
ظهر شد و همسرجان برگشتند!
بعد از استراحت شون با ناراحتی پرسیدم شما فلان کتاب رو ندیدین؟
امانت بوده گمش کردم…
همسر جان فرمودند:
عه؟
دنبالش گشتی؟
خب شاید همون دزدی که خوراکی های خوشمزه پنهان شده توی خونه را پیدا می کنه و یهو می بینی داره می خوره، کتاب رو هم پیدا کرده و رفته بخوره…😊
راستش یادم رفت بهت بگم:
بردمش با خودم سر کار!
تا نخونمش برش نمی گردونم.
چقد کتاب باحالیه!
هرچند با یاد آوری کتاب فریاد در تاکستان یاد فکر دزدی شدن از خانه، جستجوی زیاد، حرص خوردن و نگرانی آن روز می افتم، اما همین ها نمک زندگی ست دیگر و عجب کتابی بود این کتاب…
بیشتر… آشنایی بیشتر با کتاب زیبای فریاد در تاکستان
بیشتر… این کلیپ ها خیییلی خاص و عالی هستند، حتما سری بزنید.