کتاب لاجورد
نوشته: اکرم صادقی
نشر: کتابستان معرفت
بریده کتاب ۱ :
هنوز از روزهای انقلاب فاصله چندانی نگرفته ایم که برخی با صحنه گردانی و دروغ و دغل طوری ساز می زدند که مثلا نفهمیم و نشنویم چه کسی شہید بوده و چه کسی جلاد ! آجر به آجر دیوار امنی را که به آن تکیه داده ایم، مردانی چیده اند که گوهر وجودشان در سختی ها صیقل خورده است. مردانی که در طوفان فتنه ها و دسیسه ها نه رنگ پریده شدند و نه خاک گرفته. ولی ما هنوز از روزگارشان نخوانده ایم و نشنیده ایم.
«لاجورد» روایت داستانی فرازی از زندگی مجاهدی است که پشت دیوارهای زیرزمین خانه اش روسری میدوخت و آن سوی دیوارها کابوس بیداری منافقینی شده بود که نان و امان مردم را بریده بودند:
«شهید اسدالله لاجوردی»
بریده کتاب ۲:
لاجوردی خودش را در مقابل گمراهی مرتضی و دیگر جوانان مسئول میدانست و تنها راه چاره از دید او، همرنگی و یکی شدن با آنها بود. در مقابل مخالفت دوستانش که خطر جانی را به او گوشزد میکردند، می گفت اگر بخواهم برای نجات اینها بکوشم، اول باید خودم را فراموش کنم و در میانشان قرار بگیرم.
صفحه ۳۴
بریده کتاب ۳:
پاسخ امام همچون همیشه هوشمندانه و دلگرم کننده بود. ایشان گفته بودند اجداد پاک شما در بعضی از مقاطع سکوت می کرده اند.
لاجوردی خسته از فشارها و تنش ها، حرف ها و هشدارهایی دربارهٔ آینده انقلاب داشت. اما او که مطیع محض امام بود، تصمیم گرفت سکوت کند و از جریان های داخلی به احدی حرف نزند. کلام امام حجت را بر او تمام کرد.
صفحه ۲۴۴
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.