کتاب جمعه دوم آوریل : زندگینامه شهید محمد حسن ابراهیمی به روایت همسر

کتاب جمعه دوم آوریل : زندگینامه شهید محمدحسن ابراهیمی به روایت همسر (ستاره ‌های درخشان)
نویسنده: زهره شریعتی
ناشر: حماسه یاران

بریده‌کتاب جمعه دوم آوریل(۱):

شاید برای مخاطبی که با اسلام و اهل بیت پیامبرش کمتر آشنا باشد، این جمله عجیب و غیرقابل درک به نظر برسد. رنج شیرین چه تفاوتی با رنج تلخ دارد؟ چرا هجرت می کنند؟چرا غربت را تحمل می کنند؟ چرا در فراق محبوب و عزیزشان می سوزند، اما از خداوند و تقدیرش یا انتخاب مسیر زندگی خود و همسرشان گله ای ندارند؟ چرا دلشان را می سپارند به آسمان، به یک منبع بی نهایت و آرام می شوند؟ ص۱۷

بریده کتاب(۲):

نمی دانم خواب بود یا رویا، دیدم محمد حسن دشداشه سفید خیلی زیبایی تنش کرده و برگشته خانه. با خوشحالی رفتم جلو و صدایش زدم: محمد حسن! اومدی؟ بالاخره برگشتی؟! کجا بودی این مدت؟!
صورتش خیلی زیبا و نورانی شده بود. گفت: نمی دونی؟! من دست آمریکاییا بودم. اونا منو گرفته بودن. ص۲۳

بریده کتاب جمعه دوم آوریل(۳):

محمد حسن تازه مقطع ابتدایی را تمام کرده بود و راهنمایی می رفت. گاهی دیر از مدرسه به خانه می رسید. انسیه اولش مدارا می کرد و چیزی نمی گفت. اما گاهی، تبدیل شد به همیشه. پرسید: هیچ معلوم هست چی کار می کنی؟ کجا می ری؟
معلوم شد هر روز وقتی تعطیل می‌ شود، می رود مدرسه علمیه حجتیه، با طلبه های خارجی دست و پا شکسته انگلیسی یا عربی حرف می زند. ص۳۲

بریده کتاب(۴):

می گفت: گویان با این خاک حاصلخیز و معادن غنی، می تواند بهشت دوم دنیا باشد، پس چرا مدرسه و دانشگاه کم دارید؟! چرا کشورتان پیشرفت نمی کند؟! چرا مردم فقیر و بی سوادند؟! زمان شاه در ایران هم این طور بود، اما وقتی انقلاب شد و امام آمد، روستاهای ما هم پیشرفت کردند. بسیاری از امکانات به دورترین نقاط ایران هم رسید. ص۱۰۶

بریده کتاب جمعه دوم آوریل(۵):

به خاطر کلاس رایگان آموزش کامپیوتر، خیاطی و زبان اسپانیایی، غیرمسلمان ها هم پایشان به کالج باز شد. محمد حسن دلش می خواست هر کس آمادگی دارد، جذب اسلام شود. خانمی که در کالج استاد خیاطی بود، بعد از مدتی شیعه شد. یکی از خانم های مسیحی هم که کار نظافت و پخت و پز طلاب را انجام می داد، چند ماه بعد مسلمان و شیعه شد. ص۱۰۷

بریده کتاب(۶):

نزدیک های ظهر شنبه، هفت کارآگاه پلیس که در بخش آدم ربایی کار می کردند، آمدند توی خانه و از من یک سری سوال پرسیدند، مشخصات لباس هایی که پوشیده بود و وسایلی که همراهش بود. بعد هم عکسش را گرفتند و گفتند نگران نباشم، پیدایش می کنند. ص ۱۳۸

بریده کتاب جمعه دوم آوریل(۷):

در خیابان که راه می رفتم، به خاطر حجابم مشخص بود مسلمانم. مردها سلام می دادند: سلام سیستر. بعضی از مردهایی که حجاب مرا می دیدند، به زن هایشان می گفتند: ببینید خانوم ابراهیمی چقدر محجبه است. شما چرا اینطور نیستید؟
زن ها می گفتند: هوا گرمه، طاقت نداریم.
مردها باز می گفتند: خب گرما برای سیستر ابراهیمی هم هست. چطور ایشون می تونه تحمل کنه، شما نمی تونید؟
بندگان خدا عادت نداشتند. تعجب می کردند از پوشیدگی لباس های من. ص ۹۴

بریده کتاب(۸):

هر خانمی که وارد کالج می شد، ناخودآگاه وقتی می دید من حجاب دارم، او هم پوشیده تر می آمد. انگار یک جور احترام به فضای کالج باز شد. مسیحی ها هم گاهی می آمدند، اما اگر هم حجاب سر نداشتند، با لباس پوشیده می آمدند. در حالی که معمولا به خاطر گرما و رطوبت، تاپ و شلوارک کوتاه می پوشیدند. ص ۹۵

بریده کتاب جمعه دوم آوریل(۹):

گویان کشوری دورافتاده و از فقیرترین کشورهای آمریکای جنوبی بود. ایران در آنجا نه سفارتخانه داشت، نه رایزن فرهنگی. آب و هوای بسیار گرم و مرطوب و حتی بدون امنیت. حتی یک ایرانی هم در آنجا زندگی نمی کرد. من و مادرش راضی نبودیم به رفتن. اما محمدحسن گفت: اتفاقا تو همین شرایط و مکان‌ هاست که کار برای اهل بیت علیهم السلام ارزش داره. خود اهل بیت هم هوای ما رو دارن. در ثانی، ما باید کاری انجام دهیم که بقیه انجام نمی دن، یک کار زمین مونده. وگرنه که کانادا و آمریکا رفتن زحمتی نداره. ص ۷۳

بریده کتاب(۱۰):

رفته بود وزارت کشور گویان برای انجام یک کار اداری. خانمی که قرار بود کارش را انجام بدهد، اسمش را پرسیده بود. وقتی شنید محمدحسن ابراهیمی، زن صدایش را پایین آورد و گفت: شما واقعا همون ابراهیمی مسلمون هستید؟ چقدر مهربونید، به شما نمیاد تروریست و خرابکار باشید. من نامه ای تو دفتر وزیر کشور دیدم که شما رو تروریست معرفی کرده و گفتن جاسوسید. ص ۱۱۵

بریده کتاب(۱۱):

گفتند از توی گودالی وسط یک نیزار در جنگل پیدایش کردند. پزشکی قانونی گفت حداقل دو هفته است کشته شده، یعنی احتمالا دو سه هفته زیر شکنجه بوده.حبیب محل پیدا شدن پیکر را دید. حداقل ۳۵کیلومتر دورتر از شهر، وسط جنگل بود. حتی هلی کوپتر هم بعید بود بتواند آن را از بالا ببیند، چه رسد رهگذری از وسط آن جنگل انبوه جسد را پیدا کرده باشد. ص ۱۵۶

بریده کتاب(۱۲):

چند هفته بعد از ربایش، با تاکید رهبر انقلاب یک تیم امنیتی سیاسی با اختیارات کامل عازم گویان شدند. این تیم مرکب از پلیس بین الملل، وزارت اطلاعات، قوه قضاییه و وزارت خارجه بود. ۳۰روز طول کشید تا توانستند وارد گویان شوند. آنها پس از مذاکره با مسئولان گویان، به این نتیجه رسیدند که به احتمال زیاد محمدحسن ابراهیمی به شهادت رسیده است. ص ۱۴۶

مرتبط با کتاب جمعه دوم آوریل:

بهتر بخوانیم…

خرید کتاب جمعه دوم آوریل

بیشتر ببینیم…

راز تنهایی

فاطمه زمان پور
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *