بسم الله الرحمن الرحیم
نقد کتاب: ایلان ماسک
نویسنده کتاب:
کتاب بیشتر به لحاظ علمی تحقیق ها و کارهایی که کرده اند را تصویرسازی میکند؛ ، به طوری که انسان را مبهوت می ماند. البته اینها خوب هستند اما خواننده حواسش باشد که در کشورهای پیشرفته و درحال توسعه هم، کار علمی می شود و همین مراحل طی می گردد.
در کتاب از خوبی های ایلان خیلی می گوید اما ایرادش را در یک جمله کوتاه، فوری می گوید و رد می شود. بدین ترتیب وجود مقدسی از او می سازد.
– زندگی ایلان ماسک نشان می دهد که آدم موفق، یک بعدی است. چرا که زن اول را با بچه طلاق می دهد، بخاطر اینکه آن قدر کار داشته که فرصت رسیدگی به آنان را نداشته است. در زمان کمی عاشق زن دوم می شود و فوری با او ازدواج می کند و باز طلاقش می دهد. نهایتا به زن اول رجوع می کند و با هم زندگی می کنند.
– یک نکته ریز؛ ایلان در برنامه نویسی موفق نبوده، بلکه از روی شانس موفق شده است. در حالی که برنامه اش به نتیجه نمی رسیده، آن را چند میلیون دلار از او خریده اند. او از روی شانس موفق شده و بعد مثلا با آن پول ماشین خریده و…
– حجم نمایش ثروت و ماشین گران قیمت او به قدری زیاد است که برای خواننده، خسته کننده میشود.
– نکته ای که راحت از کنارش نمیشود گذشت اینکه ایلان با خیلی ها شریک می شود، آنها را وسط کار کنار می گذارد یا بیرون می اندازد و برای خودش کار می کند. حتی در مقطعی کل کارمندها، کارگرها و مهندس ها از دست او خسته می شوند و قهر می کنند و تنهایش می گذارند. چرا؟ حجم بالای کار، بی توجهی به نیاز روحی و روانی افراد برای به دست آوردن پول بیشتر و شهرتی که نصیب ایلان می گردد و می شود گفت بیگاری کشیدن از نیروها.
اینها تنها چند نکته است که باعث میشود او الگوی جامعی برای افراد مختلف نباشد.
شخصیت ایلان ماسک برای جامعه جهانی یک نمونه شده است و هر کسی را وادار میکند که بخواهد گامهای ایلان ماسک شدن را بداند و شاید نوشتن یک کتاب از او و کارهایش، خواندن یک کتاب از شخصیت و موفقیتهایش و جستجو برای یافتن حقایق زندگی او کمترین تلاش باشد!
این کتاب درحالی به چاپهای زیادی رسیده که تیم رسانهای او -از قبل- شخصیت پردازی بینظیری از او انجام داده است و اگر نگوییم همه، قالب افراد با ذوق، عینک موفقیت “ایلان” را به چشم میزنند و مطالعه را شروع میکنند.
این پیش فرض، خودش میشود پردهای که خیلی از واقعیتها را نبینند. اگر نگوییم نویسنده خیلی از واقعیتهای تلخ را گذری مینویسد و اساس تعریف را بر همان عینک میگذارد: «ایلان موفق»
اما چند سوال بی پاسخ میماند:
– اصالت سرمایه او
– اصالت رسانههای پشتیبانی شده از جانب او
– اصالت سیاستمداران مالی او
– اصالت خطاها و ظلمهای بیاندازه او
– اصالت زوایای حال خراب او
– و…
در کجای کتاب باید می آمد و نیامد، آمد و گذری نوشته شد…
کنار تمام تعریف های این بت بزرگ، این نکته ظریف را هم بدانید که به قدر «حاشیه ای» این متن کوتاه نوشته شد، خودتان بسنجید و فکر کنید که «متن» چه خبر است؟!