نقد کتاب من احمق : سرش را گرم کرده با تو، سرت را گرم می‌کند با خودش.

نقد کتاب منِ احمق

دیدید بعضی از حرف‌ها، رفتارها، کتاب ها، فیلم‌ ها، معلوم نیست می خواهد چه بگوید؟ خالق اثر از خودش ناامید بوده، به هیچ رسیده، مغز دومش را به اشتراک گذاشته است. به قول معروف، سرش را گرم کرده با تو، سرت را گرم می‌ کند با خودش. کتاب من احمق از این دست است.

کتاب مروج یک سبک زندگی است، سبک زندگی پراندوه و غمبار و هیچ. این هم یک مدل است که در بعضی از جوامع بوده و دارد در کشور ما هم هست می‌ شود. در لحظه زندگی کردن را با خواندن این کتاب می‌ بینید نتیجه‌اش را!

نقش اول داستان نه راه پس دارد و نه راه پیش. دیگر لحظه‌ ای ندارد که از آن لذت ببرد، همین است که هست! در این مدل، غصه خوردن برای حماقت‌ ها، حماقت‌ های زیاد، باعث غصه داشتن‌ های دائمی به نظر می‌ رسد. در حقیقت در کتاب مذکور، خواننده را “ناچار” می‌ کنند که این طور ببیند، بداند و زندگی کند. هیچ راهِ در رویی وجود ندارد.
ترویج روابط آزاد بی‌ نتیجه، غصه خوردن از پایان‌ های تلخ و… کاری است که هست و هیچ هم و غم نیست که بی‌ ثمر و پوچ است. برای ارشاد متأسفم که یک سلبریتی برهنه می‌ نویسد و جز عریانی ذهن هیچ ندارد…

این کتاب چند ویژگی داشت:
۱- از نظر روانشناسی خواننده را پر از ناامیدی و خستگی می‌ کند و پایان کتاب یک افسردگی نرم بر روح و روان مخاطب غلبه می‌ کند. شخصیت اول کتاب درگیر افسردگی بعد از جدایی است و از صفر تا صد کتاب، این درگیری‌ ها جریان دارد و آن چه مخاطب در توصیف می‌ خواند، دردناک است.

۲- نویسنده از شیر زن بودن خودش راضی نیست و برای آن که خودی نشان دهد، انتخاب‌ های متفاوتی می‌ کند. این انتخاب‌ ها او را از خانواده دور می‌ کند، اسیر عشقی می‌ شود و ازدواجی که خیلی زود هیچ می‌ شود. سعی می‌ کند در طول کتاب و البته در یکی و دو جا واضح این نارضایتی را ابراز کند.

۳-ادبیات کتاب به طور کل پاکیزه نیست. ادبیات سلبریتی‌ وار است. پر از کلمات تحقیر‌آمیز به خود و…

۴- البته اگر نویسنده همان سلبریتی باشد، سیاهچال زندگی‌ اش را به تصویر کشیده است. خودنمایی ظاهری برای پوشاندن درون از هم پاشیده، و البته در بعضی از پاراگراف‌ ها، جملات واضح از حماقت‌ ها و انتخاب‌ ها و اندیشه‌ های غلط، به وضوح در چشم خواننده آگاه است!

من پیج این بلاگر را دیدم. مکالمه هایش با اعضایش، مستقیم  اشاره به شکست‌ های و ناکامی‌ هایش دارد؛ اصرار به این که تلاش می کند که لذت ببرد؛ تلاش برای این که باید زندگی را گذراند یه هر نحوی… شادی زورکی با رنگ آمیزی زدن صورت و برهنه کردن بدن. به قول خودش نوشت، آمد ایران پول پارو کرد و رفت؛ و برای خوانندگانش یاس و دلمردگی گذاشت.

هر چند کتابی که بی نام و یاد خدا شروع بشود، باید هم در سراسرش پوچی موج بزند. خدا که نباشد، تو ابزار دست شیطان هستی، همان شیطانی که حاضر نشد بر توی انسان سجده کند، و قسم خورد که خرابت کند و روز قیامت هم به پیروانش می‌ گوید: می‌ خواستید به حرف من گوش ندهید…
✨✨✨✨✨✨
و خدایی که همین نزدیکی است

مرتبط با نقد کتاب من احمق

بیشتر بخوانیم

نقد کتابخانه نیمه شب : زندگی را نمی توان از دل ناامیدی یافت….

بیشتر ببینیم…

نقد کتاب من پیش از تو

 

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *