سربلند ، نویسنده محمد علی جعفری
سرم را انداختم پایین وقتی کتاب عارفانه را خواندم یا شاهرخ و سلام بر ابراهیم را …
هم به احترام سر پایین گرفتم و هم از شرمندگی …
هم به احترام سر پایین گرفتم و هم از شرمندگی …
اما کتاب سربلند را که خواندم سرم را تکان دادم به تاسفی که وجودم را فرا می گرفت…
این کتاب داشت چه می گفت؟ نویسنده چه هدفی داشت؟ خواننده چه دستگیرش می شد؟
این سوال ها را من جواب نمی دهم…
نیاز نبود که حججی را کسی برایمان کتاب کند، خودش کفایت می کرد اما قطعا نیاز است که کسی از نویسنده و ناشر بپرسد که چرا این کار را به وجهه ی خوب این شهید عزیز انجام دادید.
واگویه های خیالی و ذهنی همسرش و حرف های خالی از محتوای بعضی از خاطراتش یک الگوی نامناسب از ایشان در ذهن می تراشید که خاصیت ثبت را نداشت.
ما هم قبول داریم که شهدا تمام و کمال نبودند، انسان بودند و در مسیر پر پیچ و خم زندگی حتما اشتباهاتی داشتند، اما آنقدر عمیق و فکور و عابد بودند که دست به ریسمان الهی زدند و خودشان را تا مقام شهادت بالا کشیدند.
اما نویسنده محترم چه اصراری دارد که خطاهای از کودکی تا بزرگی را طوری بنویسد که خواننده پر از خش و خدشه بشود و بعد فقط تاسفی بشود از کتابی که خوانده.
کتاب سربلند تلاش کرده از نگاه آدم های مختلف و از جهات متفاوت شخصیت شهید حججی را به تصویر بکشد و تلاشش ظاهرا بر این بوده که زندگی اجتماعی واقعی شهید حججی را در قالب متن به تصویر بکشد.
اما متاسفانه در رسیدن به این هدف موفق نیست.
شهید حججی امروز یک حجت و اسطوره و شخصیت ویژه در بین شهدای ماست و پرداختن به ایشان از زاویه ی نگاه انسان متعالی و انسانی که طریق را طی می کند تا به مقامات برسد برای ما قیمت دارد.
اما متاسفانه کتاب در وادی عامی نگری و عوامی گری افتاده و با اینکه از نگاه های مختلفی به شخصیت ایشان نگاه کرده، این نگاه های متفاوت برای شناخت این شخصیت به درد ما نمی خورند،
مثلا در بعضی خاطرات که از شرایط زندگی و اتفاقات محسن می گوید، اتفاقاتی هست که ظاهر موجهی ندارد و محسن در مقابل آن سکوت کرده است.
درصورتیکه باید دید از درون چطور بوده، واقعا محسن آن لحظه چه حسی داشته و واقعیت وجودیشان چطور با اتفاق برخورد می کرده؟ و چطور نقش آفرینی می کرده اند؟ و علت این سکوت چه بوده. اما کتاب نتوانسته این ها را کشف و روشن کند.
از طرف دیگر آدم فکر می کند کتاب می خواهد یک انسان معمولی و یک الگوی معمولی را به جوان ها معرفی کند، اما متاسفانه از داستان ها و وقایع و گاهی لحن هایی استفاده کرده (متناسب با مخاطبی که با او مصاحبه شده) که متاسفانه شخصیت شهید را به شدت سخیف کرده!
و به جای اینکه آدم ها را بالا بکشد و برساند به شهید، شخصیت شهید حججی را پایین کشیده.
آدم وقتی به این نوشته ها نگاه می کند حس می کند که می توان انواع و اقسام مکروه ها، اشتباه ها و گناه ها را انجام داد و بعد به این رتبه از شهادت رسید زیرا این کتاب حال محسن بعد از انجام عمل نادرست، پشیمان شدن یا …. را بروز و ظهور نمی دهد.
البته در روایات ما آمده که ممکن است انسان ها بدترین گناه ها را بکنند و بعد مورد بخشش خداوند قرار بگیرند.
و اگر این اتفاقات در زندگی شهید حججی افتاده دو سال آخر زندگی شهید حججی بعد از سربازی و کمی بعدتر، آن اواخر و قبل از رفتن به سوریه و ورودش به سپاه (و تاثیر شگرفی که سفر اول سوریه روی ایشان گذاشته است) زندگی ایشان را متحول کرده است.
آرزو و پشت کاری که ایشان داشته در کنار اخلاص و اعتقاد به مسیری که درحال طی آن است قرار گرفته و در انتها شهید حججی را رسانده به آن آرزو.
آرزو و پشت کاری که ایشان داشته در کنار اخلاص و اعتقاد به مسیری که درحال طی آن است قرار گرفته و در انتها شهید حججی را رسانده به آن آرزو.
و حتی شهید حججی فراتر از این است،
یعنی اتفاقات، گفتگوهای ایشان و تیکه هایی که از ایشان در چند ماه آخر زندگی نقل شده است نشان از شخصیت والای ایشان دارد که آدم احساس می کند به او الهام می شود و بعضی موارد را از عالم بالا به او گفته اند و نشان داده اند و البته بخاطر تو داری شان زیاد، این موارد را کمتر بروز و ظهور داده اند.
یعنی اتفاقات، گفتگوهای ایشان و تیکه هایی که از ایشان در چند ماه آخر زندگی نقل شده است نشان از شخصیت والای ایشان دارد که آدم احساس می کند به او الهام می شود و بعضی موارد را از عالم بالا به او گفته اند و نشان داده اند و البته بخاطر تو داری شان زیاد، این موارد را کمتر بروز و ظهور داده اند.
ولی متاسفانه کتاب جلوه ی منفی از ایشان می سازد،
اما کتابی مثل کتاب شهید هادی که با همین سبک جمع آوری خاطرات نوشته شده به قدری زیبا و هنرمندانه خاطرات انتخاب و کنارهم چیده شده اند که شما همیشه شهید را در اوج می بینید در عین رفتارهای معمولی انسانی.
یعنی با خواندن کتاب به نظر نمی آید شهید هادی یک انسان خارق العاده است و یا از کره ی مریخ افتاده پایین، نه، او یک انسانی است مثل سایر آدم ها اما خصلت های انسانی را در خودش تعالی داده و از تمام توانش در راه خدا استفاده کرده.
به خاطر همین وقتی کتاب را می خوانی در صفحات طولانی می توانی خصلت های خوب شهید را از خاطرات استخراج کنی و بنویسی و می بینی این خصلت های زمینی است که انسان را به آسمان نزدیک می کند.
ما حق نداریم یک شهید را طوری نامناسب بررسی کنیم بخاطر اینکه به دیگران بفهمانیم او هم یک انسان عادی است، این اجازه را نداریم.
بخصوص در مورد شهیدی که خداوند این گونه تمام گذشته او را تطهیر می کند و چنین عزت، شرفی جایگاهی به او می دهد و تاج عزت بر سرش می گذارد.
به همین خاطر نوع ورود و خروج ما به بحث تقدسی پیدا می کند.
این درست نیست که شهدا را در اوجی قرار بدهیم که انسان فکر کند نمی توان به آنجا که اینها رسیده اند، رسید، بلکه باید سیر صعودی او به همه نشان داد و همه دائما حس کنند دارند از شهید عقب می افتند و باید خودشان را به شهید برسانند.
این کتاب متاسفانه نتوانسته این کار بکند. حتی بعضی جاها بسیار کلیشه ای شده وقتی نگارنده خواسته از شهید تعریف کند آنقدر او را در اوج نشان داده که بسیار میزان اثردهی را کم کرده. و آنجایی که خواسته شهید را یک انسان عادی جلوه بدهد متاسفانه کار را خراب کرده.
شاید کسانی مثل آقای خلیلی که با شهید دمخور و همراه بودند این صحنه ها و شهادت ایشان برایشان طبیعی و عادی بوده ولی برای کسانی که با شهید حججی آشنایی چندانی ندارند و وقتی کتاب شهید حججی را می خوانند می خواهند تازه با این شخصیت آشنا شوند، طوری خاطرات نوشته و چیده شده اند که نوشته های این کتاب مثل آب یخی است که روی انسان می ریزند با آشنایی بیشتر با این شهید،
حتی توجیهاتی از زبان شهید حججی آمده که اصلا اینها را نمی شود فهمید، اصلا معلوم نیست خاطره گو درست متوجه منظور شهید شده یا نه؟ و درست نقل کرده یا نه؟ آنجا که شهید حججی « داستان گوسفند را نقل می کند» این مدل تحلیل یعنی چه؟ آیا واقعیت می تواند این باشد؟
حتی توجیهاتی از زبان شهید حججی آمده که اصلا اینها را نمی شود فهمید، اصلا معلوم نیست خاطره گو درست متوجه منظور شهید شده یا نه؟ و درست نقل کرده یا نه؟ آنجا که شهید حججی « داستان گوسفند را نقل می کند» این مدل تحلیل یعنی چه؟ آیا واقعیت می تواند این باشد؟
کتاب حس خوبی از شهید حججی به انسان نمی دهد و فرد را با شهید رفیق نمی کند، البته اثرش را روی کسانی که شهید را خیلی بیشتر می-شناسند می¬گذارد اما به عنوان یک منتقد و برای کسانی که با این کتاب با شهید آشنا می شوند باید گفت: ای کاش این کتاب می توانست به عنوان اولین کتاب در مورد شهید حججی ایشان را به عنوان الگو برای انسان حفظ کند و جایگاه حجت بودن او را نگه دارد.
«ولی خدا» می گوید که شهید حججی، «حجت» است و تابوت اوست که ولی خدا بر آن بوسه زده است. باید حواسمان باشد همه این اتفاقات نشانه این است که او در آسمان جایگاه والایی دارد و تاج عزت دارد.
شاید آقای جعفری باید در مدل کاریش تجدید نظر کند… قطعا باید کمی قلم را زمین بگذارند و فکر کنند که چرا بعضی از مطالب نوشتن ندارد و ایشان می نویسند، مثل کتاب قصه ی دلبری که مطالب غیر قابل شنیدن و خواندن را نوشته اند و شاید ناشر محترم هم باید از خودش بپرسد چرا این کتاب را چاپ کرده است.
و فراموش نکنیم که : پاکیزه نوشتن یک هنر است.
سلام نظرتون راجع به کتاب قصه دلبری چیه؟میشه لطفا نقد این کتاب هم بذارید؟