ریشه ها : قصه ای جذاب و واقعی درباره ۱۰ نسل، از آفریقا تا آمریکا

برده داری در آمریکا

ریشه ها، الکس هیلی، ترجمه علیرضا فرهمند، نشر امیرکبیر

معرفی:
شروعِ هیجان انگیز، پایانِ شگفت انگیز، پایان هیچ رمانی تاکنون، این همه باشکوه نبوده است.
هرطور دلشان می خواست رفتار می کردند.
هروقت دلشان می خواست شکنجه می کردند.
هرجا دلشان می خواست را به زور می گرفتند.
این یک داستان زیباست، داستان آدم هایی که رنگ ما نیستند و ما همیشه با دیدنشان پوزخندی می زنیم و نگاهی طولانی به آنها می اندازیم، اما برای یک بار هم که شده از آنها نمی خواهیم و نمی دانیم…
با خوندن کتاب یه چیز دستگیرم شد، من خودمم یه کونتا کینته هستم. خیلی از ماها کونتا کینته هستیم!

خلاصه: در ابتدا با فرهنگ غنی مردم آفربقا که مسلمان هستند آشنا می شویم و همزمان ترس آنها از سفید پوستانی که سیاهان رو می دزدند و می خورن! بعد از ربوده شدن قهرمان داستان توسط سفید ها، با ستمی که به سیاهان می شد و به عنوان کالا حمل می شدن در کشتی های باربری و فضای برده داری، روبرو می شیم.
قهرمان که حد اعلای نویسنده کتاب است. داستان زندگی خود را برای دخترش تعریف می کند و این داستان نسل به نسل منتقل شده و به نویسنده می رسد. نویسنده هم با تحقیق بسیار، داستان ریشه ها که زندگی واقعی اجداد اوست را می نویسد. امیدی که برده ها به آزادی دارن، ظلم و ستمی که ارباب ها به آنها می کنند و کمترینش گرفتن حق آزادی از اونهاست.

صحبت آقا: رهبر انقلاب اسلامی درسال ۹۲ در دیدار با فرماندهان بسیج سراسر کشور: «یکی از شاخص‌های دیگر استعمار و استکبار این است که جنایت را نسبت به ملت‌ها و نسبت به آحاد بشر مجاز می‌‌شمرند و اهمیت نمی‌‌ دهند. این یکی از بلایای بزرگ استکبار در دوران جدید است.»
بعد یک مثال روشن و مصداق معین هم بیان کردند که برخورد مستکبرین با بومیان آمریکا بود سپس از یک کتاب خارجی اسم بردند و خواندن آن را مغتنم دانستند: رمان «ریشه‌ها» نوشته‌ی آلکس هیلی.

بریده ای از کتاب(۱):
کونتا با خود فکر کرد نکند دیوانه شده باشد. لخت، در زنجیر و دست و پا بسته در تاریکی، داغ و دم کرده و متعفن میان دو مرد افتاده بود و اطراف او را مثل دیوانه خانه ها صدای جیغ و گریه و دعا پر کرده بود. تمام بدنش از درد مچاله شده بود، چون در چهار روزی که از اسیر شدنش می گذشت کتک خورده بود… (ص۱۵۴)

بریده ای از کتاب(۲):
شنیده بود که بچه های سیاه وثیقه وام می شوند و طلبکاران مدعی مالک بچه ای می شوند که هنوز در شکم مادر است،
و بدهکارانی هستند که پیشاپیش بچه بدنیا نیامده را می فروشند… (ص۳۷۴)

بریده ای از کتاب(۳):
اگر مستقیما اتهامی را که به او می زدند تکذیب می کرد، در حکم آن بود که سفید پوستی را دروغگو خطاب کرده است … و این حتی از دزدی هم خطرناکتر بود. (صفحه ۶۳۷)

بریده ای از کتاب(۴):
همۀ شما آفریقایی ها و سرخپوستان یه جور اشتباه کردین. گذاشتین سفیدا جایی که زندگی میکنن قدم بزارن و تا به خودتون اومدین، دیدین که با لگد بیرونتون میندازن یا اسیرتون میکنن.

بریده ای از کتاب(۵):
«قانون می‌گوید اگر سیاه‌ پوستی، در چشم سفیدپوستی راست نگاه کند، ۱۰ ضربه شلاق باید بخورد.
قانون آن‌ها می‌گوید اگر سفیدی قسم بخورد که سیاهی دروغ گفته ‌است حق دارند یک گوش او را ببرند. اگر سفید بگوید سیاه دوبار دروغ گفته است حق دارند دو تا گوش او را ببرند.
قانون می‌گوید اگر آدم سفیدی را کُشتی به دارت خواهند زد اما اگر سیاهِ دیگری را بکُشی فقط شلاق می‌خوری… خواندن و نوشتن برای سیاهان غیرقانونی است. کتاب دادن به سیاه‌ ها غیرقانونی است.» (صفحه ۱۷۱)

namakketab
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *