بندر امن : مارتیاکانلن مک کنا
مترجم: محبوبه نجف خانی
انتشارات: سوره مهر
خلاصه:
دختر نوجوانی حدودا سیزده ساله با برادر کوچکش که پدرشان جبهه رفته و بر اثر اصابت موشک علاوه بر خراب شدن خانه شان مادرشان به کما می رود. این ها برای مدتی در کلیسا نگهداری می شوند و بعد از اینکه پدر بزرگشان که سال ها با پدرشان قهر بوده برای آنها پیغامی می فرستد که به ایرلند بروند و در طول زمانی که در ایرلند هستند اتفاقات جالبی رخ می دهد..
بریده کتاب:
دیگر قفسه و ریلی باقی نمانده بود که نگشته باشند. مشتریان دیگر می آمدند و می رفتند و لباس و بارانی و بلوز تابستانی می خریدند و به نظر می رسید همه به سوفی خیره می شوند و دزدکی از میان پرده رخت کن، زیرپیراهنی کهنه و مندرس او را نگاه می کنند.
بریده کتاب(۲):
سوفی در پارک محلی نشسته بود و به این چیزها فکر میکرد. این پارک به بزرگی هایدپارک یا ریجنت پارک نبود، ولی به هر حال این پارک هم خیلی تغییر کرده بود. تمام نرده های پارک را کنده و ذوب کرده بودند. تصور کن از نرده های پارک برای ساختن اسلحه و مهمات استفاده کنند و با آنها مردم را بکشند. سوفی نمی دانست که آیا در پارک های آلمان هم، همین کار را می کنند؟
بریده کتاب(۳):
در پرتو روشنایی شفق سوفی پیام محرمانه ای فرستاد، به این امید که این پیام به سرباز و زنی که هر دو فرسنگ ها دور از آن جا بودند (به پدر و مادرش) برسد. “امیدوارم خوب و سلامت باشید. بچه هایتان به شما احتیاج دارند. من به شما احتیاج دارم. خیلی هم احتیاج دارم.”
مرتبط با کتاب بندر امن
بیشتر بخوانیم…
کتاب خارجی مادر : داستان دخترکی در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم
بیشتر ببینیم…
ببینید غربیها چقدر برای حیوانات ارزش قائل هستن،نظرشون رو میپرسند!!