
معرفی کتاب:
از کشور روسیه آمده بود. تازه شیعه شده بود. وقتی مرا دید با اصرار یک عکس از امام خمینی خواست. وقتی تصویررا دادم، مرا بغل کرد وبوسید و حسابی تشکر کرد. خیلی تعجب کردم از اینکه یک خارجی این قدر به امام ما ارادت دارد. خجالت کشیدم، من یک ایرانی ام … این کتاب زیبارابرداشتم…
برشی از کتاب:
-آقا اگر فرانسه اجازه ندهد ما آنجا بمانیم چه کاری باید انجام داد؟
-هیچی می رویم به یک کشور دیگر. چیزی که فراوان است کشور.ی کی از دوستان امام با تعجب گفت: (( اگر کشور بعدی اجازه ندهد، چیکار باید کرد؟)) امام دوباره لبخندی زد و گفت: (( باز هم می رویم یک کشور دیگر. تازه مردم بهتر متوجه مظلومیتمان می شوند. اصلا بیایید یک کاری بکنیم!))
همه با تعجب نگاهشان به امام بود.
-بیایید همین جا فکر کنیم و مقصد بعدی را مشخص کنیم.
آرامش امام باعث تعجب همه شده بود. همه باهم خندیدند. هرکس چیزی میگفت: ((آقا برویم آمریکا، فکرش را بکنید شما در آمریکا باشید . شاه دق مرگ می شود!))
دیگری گفت:(( آفریقا هم خیلی قشنگ است. می رویم با مردم آفریقا زندگی می کنیم.)) صدای مهماندار هواپیما همه حواسهای را به طرف خودش کشاند.
-ما وارد آسمان کشور فرانسه شده ایم. تا نیم ساعت دیگر به پاریس می رسیم. ساعت ۱۴:۲۰دقیقه است.