او یک مدرس بود
نویسنده: مهدی آقایی
انتشارات نشر معارف
بریده کتاب:
دیدم آقا بسته ای برایم آورده. به من گفت:
_این را همراه داشته باش.
اولش فکر کردم پولی، اسکناسی باید باشد، اما وقتی بازش کردم جا خوردم. فکر کردم این دیگر برای چه؟ به ذهنم رسید شاید آقا می خواهد بگوید همیشه آماده رفتن باش.
راستی آقا برایم یک کفن آورده بود.
بریده کتاب(۲):
میرزاده عشقی، علیه مدرس شعر گفته بود، اما پشیمان شده بود. آمده بود برای عذرخواهی. سید آمد جلو، دست به سر و صورت عشقی کشید و گفت:
_پسرعموجان!
بیا که نوبت صلح است و دوستی و سلامت
به شرط آن که نگویی از آن چه رفت حکایت
مرتبط با کتاب او یک مدرس بود 👇🏻👇🏻👇🏻
بیشتر بخوانیم…
چای خوش عطر پیرمرد : زندگینامه یک انسان خاص. نامش به گوشتان آشناست.
بیشتر بدانیم…
مفید و مختصر از سید حسن مدرس