خرید کتاب شب و قلندر

نقد و بررسی اجمالی

کتاب شب و قلندر

نوشته : منیژه آرمین

بریده کتاب ۱ : 

_آرزوی تو چیست؟

_مرگ!

_ولی آدمیان از مرگ می هراسند. در سوگ هم نوعان خود باز می گریند و گریستن آنها، نه به دلیل فقدان عزیز، بلکه به سبب یادآوری مرگ خود آنها است.

– ولی من قومی را می شناسم که در مرگ خویش، بساط بزم راه می اندازند.

– من که باورم نمی شود. اگر چنین قومی وجود دارند، به من بگو در کجا می توانم آنها را پیدا کنم؟

صفحه ۶۹

 

بریده کتاب ۲:

هامان نقاش، با شگفتی، به قالیچه نگاه کرد. بر نقش آن دست کشید و زیر لب گفت: برای این قالیچه چه خون ها که ریخته نشده است! افراسیاب گفت: آیا راست است این زن به دختری از قبیله آفتاب نشین تعلق دارد؟

هامان پوزخندی زد و گفت: این فقط یک افسانه است. درست است که کشیکچی های حاكم وصف دختری را از قبیله آفتاب نشن کردند که به نقش این زن شباهت داشت، اما قصه این قالیچه چیز دیگری است. این افسونی است که باستان شناسان فرنگی به جان حاکم انداخته اند. آنها ادعا کرده اند این قالیچه یکی از چند قالیچه سحرآمیز حضرت سلیمان بوده است. گفته اند گاهی زن درون قالیچه بیرون آمده و سخن گفته است. و نیز گفته اند این زن زندگی های بسیاری را زیر و زبر کرده است. حتی، در گوشه یکی از دستگاه های ایرانی نیز، آهنگی برایش ساخته اند؛ اما عقیده من این است که در وجود این نقش و افسانه ها، نشانه‌ای از همه زن ها وجود دارد.

صفحه ۹۴

 

بریده کتاب ۳:

-من به دنبال قبيله آفتاب نشین هستم. شنیده ام آنها سیاه چادرهای خود را در دل این کوه بر پا می کنند. من به دنبال قصه ای ناتمام در میان ایشان می گردم.

پیرمرد سر تکان داد و گفت: کمی دیر رسیده ای. تا چند روز پیش این جا بودند؛ اما طاقت زمستان را نیاوردند و از این جا کوچ کردند. بیچاره ها ناچار شدند شب راه طی کنند تا از دست جاسوس های حاکم در امان باشند.

پیرمرد، یک مرتبه، تکانی خورد و گفت: نکند تو هم یکی از آنها باشی!

صفحه ۹۲

 

بریده کتاب ۴:

_نامم افراسیاب است و در طلب گم شده ای هستم. برای پیدا کردن مقصود، راهی دراز پیموده ام و عجایب بسیار دیده ام.

بعد، حکایت درویشان و سلوم و مردم هزاردره را گفت و کوزه ای را که مردم هزاردره به یادگار داده بودند، جلوی پیرمرد گذاشت.

در چشم های هامان نقاش برقی از شگفتی و تحسین ظاهر شد. با علاقه و ظرافت، کوزه را چون شیئی عزیز میان دست خود گرفت و بر مهارت سازنده آن آفرین گفت.

_گفتی نامت افراسیاب است؟

_آری، ولی یاران به من کاکو افراسیاب می گویند.

_این اسم برایم آشنا است. این اسم را از آفتاب نشین ها شنیده ام و نیز از زنی که به دنبال کودکی به نام افراسیاب می گشت.

صفحه ۹۱

نمایش ادامه مطلب
مشخصات کلی
وزن 200 گرم
نظرات کاربران
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خرید کتاب شب و قلندر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها0

  • جدیدترین
  • مفیدترین
  • دیدگاه خریداران

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

پرسش و پاسخ

هیچ پرسشی یافت نشد

    برای ثبت پرسش، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید

    نقد و بررسی