
کتاب از کدام سو
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات: عهد مانا
معرفی:
از کدام سو داستان نیست، واقعیت است؛ معلمی که فقط به فکر موظفی هایش نیست
عاشق است جوان را بی عقل نمی بیند وسیله نمی بیند، انسان می بیند، زیبا ترین مخلوق جهان و پاک ترین…
برایش مصطفی و جواد و آرشام فرقی ندارد…
برایش روشن کردن مسیر با مشعل وجودش مهم است…
این که راز و رمز دنیا را به همه یاد بدهد…
از کدام سو، کسی را وادار به رفتن در مسیری نمی کند…
بلکه او را یاری می دهد تا تو را به تشخیص برساند
از کدام سو یک کتاب پر جریان و پر حادثه است آن هم داستانی با پستی و بلندی زندگی نوجوانان و جوانان خودمان
خلاصه:
از کدام سو، داستان نوجوانی جواد و دوستانش است؛ جوانانی که سرخوشند و بی غم و خوش پوش. راحتی و لذت را می فهمند و دل در گروی عشق های بی مثالشان دارند. نه در خانه کسی را قبول دارند و نه در جامعه و مدرسه. فرید دوست خاصشان می میرد و آهنگ زندگی همه را ناکوک می کند و در این میان جواد فقط می تواند تمام غصه اش را هوار یک نفر کند: معاون متفاوت مدرسه شان. جواد مثل همه دوستانش با مرگ دوستش فرید، دچار سرگشتگی می شود. او فرید را آن قدر می خواهد که دوست دخترهایش را نمی خواهد… و با مرگ او…
بریده کتاب:
تند می روم از پارچ آبی که روی میز وسط دفتر است لیوانی پر می کنم و می آورم مقابلش. بالاخره عصبانی شدنش را هم دیدم. عصبی شدنش هم به درد نمی خورد. من باشم شیشه پایین میآورم، مشت میزنم، عربده هایم جیغ مادرم را هوا می برد. این نشسته و فقط دارد ردیف می کند. جرات نگاه کردن به صورتش را ندارم. لیوان را که دستش می دهم، درجا روی لباسم خالی می کند. و پشتش پارچ آبی که ازدستم کشیده می شود و روی سرم خالی می شود. دستم بازمانده و متحیر. (صفحه)۱۴
بریده کتاب(۲):
می ترسم تا امشب تمام شود من هم تمام شوم. بی رمق دراز می کشم. حالم آنقدر به هم ریخته است که دلم می خواهد تا ابد سکوت کنم و دیگر حرف نزنم. می آید روی صورتم: تو رو قرآن نخواب، تنهایی دیوونه می شم. اگه بگم می ترسم از تنهایی و خواب باور می کنی؟ دستم را دراز می کنم، آرام می کشمش به سمت زمین. مجبورش می کنم تا سرش را روی دستم بگذارد. چقدر بشریت بی پناه است کاش خدا را داشت، لذت آغوش گرمش، حتما آرامش می کرد. (صفحه ۶۲
برای خرید این رمان جذاب همراه با تخفیف فوق العاده روی عکس کلیک کنید
بریده کتاب(۳):
انگار از خلأ آمده ام. تنها صدایی که در ذهنم منعکس می شود کلمه آخری است که می گفتم. دلم لحظه آخر را می خواهد. دستم که فشرده می شود حس محبت مادر را ندارم. انگشترش که به دستم فرو می رود یاد مهدی میفتم. به سختی پلک هایم را از هم جدا می کنم. مهدی را تار میبینم. مهم این است که می بینمش، تار و واضح اش مهم نیست. دستم را بیشتر فشار می دهد. خون انگار از زیر دستانش در همه وجودم جریان پیدا می کند. خون از آب هم حیاتی تر است. (صفحه۸۵)
مرتبط با کتاب از کدام سو 👇👇👇
بیشتر بخوانیم…
سو.من.سه: آدم های متفاوت خواندنی هستند. بخوانید و متفاوت زندگی کنید.
بیشتر ببینیم…
کتاب از کدام سو….نرجس شکوریان