بنین : مجموعه داستانی امروزی و شیرین

بنین ، نویسنده: فرشته امیری، نشر: انجمن قلم ایرانیان امروز
بریده ای از کتاب(۱):
اول کلی خندیدم، بعد مرتضی گفت: بیا حالشون رو بگیریم و ایستاد کنار در و شروع کرد به اذان گفتن. من هم کم نیاوردم و داد زدم یالا یالا پاشین، عمله های فوق لیسانس! نماز صبحه پاشین، پاشین، قضا شد.
امید چشم هایش را مالید و ساعتش را نگاه کرد و عربده کشید خدا لعنتتون کنه! نصف شبی. آخه به تو هم میگن مسئول اردو لامصب. (صفحه ۵۵)

بریده ای از کتاب(۲):
– خدایا! چقدر به من نعمت دادی که به خاطر اونا سپاسگزاری نکردم که مهم ترینشون عشق بود.
خدایا! حالا فهمیدم که برای درک حقایق بزرگ فقط یه لحظه کافیه؛ مثل همون لحظه مرگ.
خدایا! اگه قرار نیست من به دنیا برگردم همه ناتمام ها رو به تو می سپارم.
خدایا! به من رحم کن به رحمت تو امیدوارم.
باران روی شمعدانی های توی ایوان خانه شبنم می کارد. هیچ صدایی از آپارتمان طبقه سوم نمی آید. شاید آرش هم مرده باشه. (صفحه ۳۸)

بریده ای از کتاب(۳):
-دوربینی را برداشتیم و در محله ارمنی ها به طرف خانه ای که دخترک از آن بیرون آمده بود رفتیم.
در نیمه باز بود. سهراب چند ضربه با پشت دست به در زد.بعد از مدتی صدای زنی را از توی خانه شنیدیم ، رفته بودیم برای آنکه مستندی بسازیم .پیرزن نفس عمیقی کشید و گفت : عروسم بچه دار نمی شد یعنی می شد، اما بچه هاش وقتی به دنیا می اومدن ، می مردن. چه میدونم… می گفتن یه جور بیماری خونی داره . یه دوست مسلمون داشتم ، گفت : ” نذر حضرت عباسش کنین” نذر کردیم اگه این یکی زنده بمونه اسمش رو بذاریم “عباس”، اما دختر شد. ما هم اسم مادر حضرت عباس رو گذاشتیم روش. حالا هم “بنین” صداش می کنیم.

کلیدواژه : بنین
namakketab
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *