کلیپ خلاقانه کتاب امیر من
کتاب امیر من
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات: عهد مانا
عزت دارد حسین!
عزت دارد حسین!
اگر دنبال یار می فرستد، دنبال زهیر…
اگر با حر صحبت می کند تا راه را باز کند..
اگر با عمرسعد سخن می گوید…
اگر از صبح تا عصرِ عاشورا صدا بلند می کند:
-هل من ناصر ینصرنی!
می خواهد کسی نباشد که دلش عزت بخواهد و از سایه ی عزت حسینی محروم شود!
بریده کتاب(۱):
ابالفضل العباس بر بام خانه ی خدا ایستاد و خطبه خواند، روز هشتم ذیحجه.
سرها بالا را نگریستند و صدای رسای عباس را شنیدند:
این خانه به برکت قدوم جد حسین شد قبله…
حال شما ناسپاسی می کنید و راه خانه را بر امام می بندید…
همانا حکمت خداست و گرنه شما می دیدید که این خانه ی خداست که به سمت حسین مشتاقانه می شتابد… و حجرالاسود است که برای تبرک، به سمت دستان حسین پرواز می کند…
بریده کتاب(۲):
نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هر کس پرسیده بود نشانی حسین بن علی را داده بودند!
بخشنده ترین این دیار حسین است.
-مشکلت را فقط حسین حل می کند!
-از من می شنوی جز با حسین با کسی دیگر در میان نگذار!
–حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد!
-این جا بی خود نگرد، خانه ی پسر علی از آن سوست!
بریده کتاب(۳):
علی بن ابی طالب شب ها که شهر در سکوت خواب مردمش فرو می رفت، کیسه ای بر دوش می گرفت و به فقرای کوفه رسیدگی می کرد…
خاندان پیامبر همه همین طور بودند؛ مشگل گشای خلق خدا!
در کربلا کار بر حسینی سخت شد که…
یک مومن… یک جوان مرد… یک اصیل زاده و بزرگوار نبود که گام از دام شیطان بیرون کشد و پا جای پای امام برای اجرای امر خدا بگذارد…
حتی لب های خشک یک نوزاد شیرخواره… یک رقیه ی سه ساله… هم دلِ بی امام را به رحم نمی آورد!
بریده کتاب(۴):
اگر بتوانند زنِ با شخصیت و با عزتِ مسلمان را، خوار دنیا و اسیر مد و آرایش و رنگ ها کنند،
اگر بتوانند اندیشه ی قوی او را تبدیل به خیالات پست دنیا کنند،
اگر بتوانند او را، از اوج عزت خدایی بکشند پایین تا ذلت جسمانی، پیروز خواهند شد!
زهی خیال باطل… تا ظهور، زینبی می مانیم… ان شاءالله!
بریده کتاب(۵):
حسین برای حفظ دینت… دستان عباس داد،
به ام البنین خبر شهادت حسین را که دادند. گفت:
باور نمی کنم… مگر عباسم زنده نبود… مگر دستان عباسم…