خاطره مهمانی چند تا کتاب باریک و بیست دقیقه ای خریدم . البته از هر جلد سه عدد، گذاشتم تو قفسه فلزی تو سالن پذیرایی، چند تا کتاب زیبا هم که قبلا خریده بودم رو بهشون اضافه کردم . یه ...
«خاطره ی مهمانی»راستش رو بخواین، یکم استرس داشتم. نمی دونستم چه برخوردی باهام میشه و خودم رو حتی برای نه و کنایه شنیدن از فامیل آماده کرده بودم.یک ساعتی از مهمونی و خوردن و خندیدنش گذشته بود که دیگه می ...