نقد و بررسی اجمالی
کتاب : پولینا چشم و چراغ کوهپایه
نویسنده: آنا ماریا ماتوته
صدای نین را از میان چمنها میشنوم. صدای مارتا را هم با همان درشتی و خشونت که مثل همیشه سرشار از قصه و افسانه است در آن پایینها، از کنار رودخانه میشنوم. ماریا هنوز من را پولینیتا و پرستو صدا میزند. خیال میکنم وقتی بیست سالم هم بشود باز من را با همین اسمها صدا بزند. امروز روز بسیار زیبایی است. در آن پایینها آفتاب بر همه جا تابیده و بوی علف تازهی چیده شده فضا را آکنده است. من زمین را دوست دارم و خوب خوب میدانم که زمان در گذر است و با گذشت زمان نیز هرگز تغییر عقیده نخواهم داد، چون من بچهی کوهپایه هستم.
نمایش ادامه مطلب
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.