زندانی کوچک
نوشته سیدحسن حسینی ارسنجانی
انتشارات شهرستان ادب
بریده:
استوار تیموری میان بچه ها می گشت و با آنها شوخی می کرد. تعدادی از مردم روستا، پشت چینه ها مانده بودند و سرک می کشیدند. استوار تکتک بچهها را گشت تا اینکه به زینل که بیرون از صف ایستاده بود رسید. آثار رنگ را که پشت ناخن و لای چروک های دستش دید، گل از گلش شکفت و با لبخند تلخی پرسید: اسمت چیه پسر؟
دیدگاهها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.