365 روز بدون تو: «۳۶۵ روز در ۱۵ دقیقه؛ وقتی غم، راه را نشان نمی‌دهد»

نقد کتاب: ۳۶۵ روز بدون تو

نویسنده: آکیرا

مدتی بود که این کتاب را امانت گرفته بودم، با این نیت که بالاخره در فرصتی دنج، بنشینم و با حوصله بخوانمش. چون خیلی‌ها سراغش را از من گرفته بودند و مدام می‌پرسیدند: «تو هنوز نخوندیش؟!»

یک روز عصر، نشستم روی مبل، کتاب را باز کردم. صفحه‌ی اول را که خواندم، با چشمانی گرد رفتم سراغ صفحه‌ی دوم، سوم، چهارم… و در نهایت، خواندن کل کتاب کمتر از یک ربع طول کشید!

کتاب، مجموعه‌ای از واگویه‌های یک دختر و پسر است که زمانی با هم در ارتباط بوده‌اند، عاشقانه یا چیزی شبیه به آن. حالا یکی رفته، دیگری مانده و دست و دلش با گذشته درگیر است. بله، این حال و روز آشنا برای خیلی از جوانان امروز ماست؛ شاید همین حس هم‌ذات‌پنداری، عامل اصلی پرطرفدار شدن کتاب باشد.

اما اگر بخواهیم منصفانه و با نگاه دقیق‌تر بررسی کنیم، باید گفت: از ۳۶۵ روز، نویسنده تنها توانسته چیزی حدود ۲۰۰ روز را روی کاغذ بیاورد، و آن‌هم با تکرار مداوم احساساتی مشابه و روایت‌هایی شبیه به هم.

شاعر گفته:

«سه درد آمد به جانم هر سه یک‌بار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار…»

اما همین غم یار را حافظ، سعدی، مولانا، باباطاهر و دیگر بزرگان ادبیات فارسی، با عمق بیشتر و تأثیرگذارتر بیان کرده‌اند.

از زاویه روانشناسی هم اگر نگاه کنیم، مراحل سوگ در مواجهه با فقدان شامل انکار، خشم، چانه‌زنی، افسردگی و نهایتاً پذیرش است. ولی متأسفانه، نویسنده در همان مراحل ابتدایی مانده و مخاطب را هم با خودش در آن مرحله گیر انداخته است. چرا مخاطب جوان ما باید در این چرخه‌ی تکراریِ رنج متوقف بماند؟ مگر قرار نیست ادبیات مرهم باشد نه زخم تازه؟!

این کتاب نه راه‌حلی ارائه می‌دهد، نه مسیر تحولی دارد و نه حتی از یک روایت روان‌شناختی منسجم بهره می‌برد. بعد از تمام کردنش، مخاطبِ دل‌شکسته‌ی ما چه چیز بیشتری دارد که پیش از آن نداشته؟ جز یک حالِ بدِ تکراری؟

شاید تنها دلیلی که می‌توان برای محبوبیت این کتاب برشمرد، افزایش روزافزون روابط احساسی سطحی و بی‌پایان است؛ دل‌هایی که به‌راحتی وابسته می‌شوند و زودتر از آن، تنها می‌مانند. از سوی دیگر، حوصله‌ی کم برای مطالعه‌ی عمیق نیز مزید بر علت شده؛ وقتی هر صفحه فقط یک خط یا چند کلمه دارد، خواننده خوشحال می‌شود که مثلاً ۲۰۰ صفحه کتاب خوانده و فرهیخته شده!

در ادبیات، به چنین توصیفی می‌گویند: مدح در مقام ذم. یعنی آن‌چه باعث محبوبیت این کتاب شده، دقیقاً نقاط ضعف جامعه‌ی ماست.

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *