کتاب جمیل : ترکیبی از فراق وجنگ می تواند هر مردی را به زانو در بیاورد اما نه جمیل…

کتاب جمیل : حسن گلچین، شرکت گروه مطالعات اندیشه ورزان آریا

معرفی:

امید تنها بذری است که اگر در دل کاشته شود و با یاد خدا پرورش یابد با هیچ تبری نمی توان ریشه آن را قطع کرد چه آن تبر اسارت باشد چه گمگشتگی و چه آوارگی…

خط به خط این کتاب روایت زنان و مردانی‌ست که با امید مانوس بودند حتی زمانی که لشکرکفر در چند قدمی‌ شان قصد جانشان را داشت و چه بسا نا امیدی که از مرگ کشنده تر است…

رمان جمیل، به قلم حسن گلچین، درسال ۱۳۹۰ توسط انتشارات گروه مطالعات اندیشه ورزان آریا در ۳۶۷ صفحه منتشر شده است.

شروع این کتاب از زندگی روزمره ی یک سرباز ارتش است که در یکی از روستا های مرزی استان خوزستان می زیسته و همزمان با شروع جنگ تحمیلی، در کشاکش وقایع درسال ۱۳۵۹ دست تقدیر، او را از مادرش و محبوب رویاهایش، که به تازگی به وصال در آمده بودند دور می کند و این فراق تا سال ها بعد از جنگ ادامه می یابد.

در جریان داستان هرلحظه باید منتظر اتفاقی غیره منتظره بود که روند داستان را از یکنواختی در می آورد و به جذابیت آن می افزاید. همچنین مخاطب ناخواسته با لحظاتی مملوء از ترس، نا امیدی، دلهره، عشق و امید مواجه می شود، که همین مسئله به او اجازه نمی دهد کتاب را نخوانده رها کند.

یکی از جذابیت های غیرقابل وصف داستان، این است که نویسنده در هر لحظه از داستان و هر خط از کتاب به مخاطب می آموزد که همه ی حوادث را تنها با یک اکسیر و آن هم یاد خدا می توان به عافیت از سر گذراند. کتاب های دیگری که از همین نویسنده می توانید بخوانید “رمان جنگ و جنگل”، “رمان تعطیلات موشکی” و “ترلان خانم” است که هرکدام بخشی از وقایع جالب جنگ را در کنار سختی ها و دردهایش روایت می کند.

خلاصه:

جمیل سربازی ارتشی است که در یکی از روستا های مرزی استان خوزستان به نام چمیان با مادرش زندگی می کند. یتیمی از زمان کودکی چنان او را مرد بار آورده که به پیشنهاد شیخ فیصل، با محبوب رویاهایش که دختر رئیس قبیله رفات است ازدواج می کند، اما طولی نمی کشد که جنگ این بلای خانمان سوز، آن ها را از هم جدا می کند و جمیل را از فرماندهی ارتش به فرماندهی در سپاه می کشاند و او را از حبیبه اش دور می کند.

جمیل بیشتر شهرهای ایران و حتی عراق را در همان زمان جنگ می گردد تا نشانی از محبوبش بیابد، اما اراده ی خداوند بر این است که آن ها طعم تلخ فراق را تا سالها بچشند؛ سال هایی که در آن حسرت وصال و مجروحیت و اسارت و اتفاقات ناگوار بسیاری باز هم جمیل را از محبوبش دور نمی کند، همان طور که در همه ی وقایع یاد خدا هیچ گاه از او دور نمی شود و شیرینی این فراق آشنایی با دوستانی همچون مرتضی، قربان و صابر است که راه این وصال را برایش هموار می کنند.

بریده کتاب(۱):

بعد از اینکه عاقد خطبه ی عقد را خواند و رفت، شیخ دست حبیبه را در دست من گذاشت و گفت: جمیل این امانت من است، من آن را چون چشمانم نگه داری کردم و هر آنچه که برای یک زندگی خوب لازم بود، به او آموزش دادم. از تو می خواهم امانت دار خوبی باشی و امانت من را گرامی بداری.
دستان لطیف حبیبه چون چشمه ساری جوشان، زندگی در وجود من جاری کرد و چنان از خود بی خود شده بودم که نمی دانستم کجا هستم…ص ۱۵

بریده کتاب(۲):

تند دویدم تا جناب سرهنگ را به آنها معرفی کنم. قبل از رسیدن من، خود جناب سرهنگ گفت: «من سرهنگ ایرج نصرت زاد، فرمانده تیپ یکم لشکر۲۸ سنندج هستم.» دو نفر از آن ها اسلحه شان را طرف جناب سرهنگ نشانه گرفتند گفتند: « خوش آمدی جناب سرهنگ، منتظرت بودم.»
در کمال ناباروری من، جناب سرهنگ را به رگبار بستند. پاهای من خشک شد و توان قدم از قدم برداشتن را نداشتم. جناب سرهنگ به پشت روی زمین افتاد. فریاد زدم: «جناب سرهنگ…» آنها متوجه من شدند و به سمت من تیراندازی کردند. نمی دانم چه اتفاقی افتاد. حبیبه بر بلندی ایستاده بود و من را صدا می زد. عجیب بود‌ من فقط او را نگاه می کردم و از صدا زدنش لذت می بردم. لبخند ملایمی در جواب فریادهای او می زدم. از همان دور دستش را دراز کرد و برای تنبیه به صورت من زد. یک دفعه به خودم آمدم و چشم باز کردم. خانمی با لباس بک دست سفید بالای سرم ایستاده بود. انگار من بلند گفتم: «حبیبه!» زن سفید پوش دوید و با هیجان گفت: «به هوش آمد!»ص ۵۰

برداشت:

نویسنده در این رمان، از هر فرصتی برای شرح واقعه ای جدید استفاده کرده و از ابتدای رمان که با دیدار شیخ فیصل و پیشنهاد ازدواج ناگهانی او به جمیل است، شروع می شود و تا پایان داستان لحظه به لحظه ادامه پیدا می کند؛ همین مسئله جذابیت آن را دوچندان می کند و مخاطب را به دنبال خود می کشاند.

این رمان، مخاطب را با جنبه ی دیگری از وقایع جنگ تحمیلی هشت سال دفاع مقدس آشنا می کند. در واقع این داستان بلند، از زبان کسی است که از ابتدای جنگ در همه ی اتفاقات حضور داشته و آن ها را با جزییات شرح داده است؛ زیرا که شروع جنگ، از محل زندگی شخصیت های اول داستان بوده و شرح چنین وقایعی تا کنون کمتر در کتاب ها و خاطرات جنگ به چشم می خورد.

یکی از مهم ترین ویژگی های داستان، این است که همه ی اتفاقاتی که ممکن است در طول جنگ برای همه ی رزمندگان پیش بیاید برای یک رزمنده به طور کامل پیش آمده؛ پیش آمدهایی مانند اسارت، جانبازی، شیمیایی شدن، مفقودالاثر شدن، ترس از فراموش شدن، آواره شدن‌…

نویسنده، به زیبایی توانسته همه ی این وقایع را در کنار هم گذاشته و رمانی را قلم زند که مخاطب بعد از خواندن آن دچار شک می شود از اینکه یک روایت واقعی را خوانده یا داستانی غیرواقعی که به زیبایی یک روایت واقعی بیان شده است.

همچنین در بطن رمان، مشاهده می شود که نویسنده بر این مسئله واقف است که حتی جمیل داستان در بدترین شرایط و موقعیت ها هیچ گاه از یاد و نام خدا غافل نشده و پرهیز از ناامیدی همراه با تلاش برای رسیدن به هدف در چنین مواقعی را به مخاطب گوشزد کرده است.

شخصیت جمیل در این داستان، فردی مطیع است که علاوه بر تلاش برای رسیدن به موفقیت در موقعیت های مختلف، با توکل بر خدا، خود را به دست تقدیر می سپارد تا هرچه که خواست برایش رقم بزند.

نقد:

نویسنده در این رمان، سعی کرده است مخاطب را با سبکی جالب غافلگیر کند.

روان بودن متن و بیان جزئیات با وضوح بالا که ناخواسته مخاطب را در جایگاه شخصیت اول داستان و راوی قرار میدهد، از ویژگی های دیگر این سبک است.

روند داستان، یکنواخت و یک شکل نیست و در هر فصل از زبان یکی از دو شخصیت اول داستان بیان می شود.

همچنین روایت نویسنده، از زبان دوشخصیت اول داستان، باعث شده است که مخاطب در یک بُعد زمان از موقعیت و حال هر دوی آن شخصیت ها آگاه شود و بتواند پایان داستان را خودش حدس بزند.

متن داستان کاملا خودمانی و به زبان گفتاری معمولی بیان شده و از هرگونه کلماتی که فهم مطلب را دشوار می کنند، دور است. همچنین شوخ طبعی های بجا و متفاوت در متن، از خسته کننده بودن آن پرهیز کرده و گستردگی دایره ی وقایع در محیط های مختلف، مخاطب را به خوبی با محیط های گوناگون آشنا می کند و در ذهن مخاطب، جلوه های بصری شکل می دهد.

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *