نقد کتاب ناطور دشت

نقد کتاب: ناطور دشت

نویسنده: جی دی سلیجر

مترجم: رضا زارع

ناشر: آذر می‌دخت

تعداد صفحات: ۲۴۰ صفحه

جدیدترین سال و نوبت چاپ: پنجم، ۱۳۹۶

میزان جذابیت: متوسط

رده سنی: ۱۴ به بالا

نثر: نسبتا روان

پیام اصلی کتاب: همه چیز عادی است: شراب، سیگار، رابطه، برای هر سنی.

خلاصه: شخصیت اصلی داستان یک پسر ۱۶ سالۀ قد بلند و لاغر است که این بار هم مثل دفعات قبل از مدرسه اخراج می شود. چرا؟ چون از درس متنفر است! حالا او دیگر به خانواده ‌اش اطلاع نمی ‌دهد که از مدرسه اخراج شده و تصمیم می گیرد برود در یک شهر دیگر کار کند و به خانه برنگردد. چون می ‌داند پدر و مادرش از اخراج او بسیار عصبانی می ‌شوند. در این میان، دلش برای خواهر کوچکش تنگ می شود و قبل از فرار، یواشکی به خانه می رود تا با تنها خواهرش که ده ساله است صحبت کند، چون خیلی او را دوست دارد. نهایتا به خاطر همین خواهر کوچک، تصمیمش را عوض می‌کند و از فرار منصرف می شود و به خانه برمی ‌گردد.

نقد:

_ داستان چنگی به دل نمی زند و بدون هیچ گره ، فراز و فرود و تعلیقی، تلاش دارد مخاطب را به هر زحمتی که هست دنبال خود بکشاند. در سراسر داستان، نه معمایی مشاهده می شود، نه نکته جالبی. به همین دلیل هم در مخاطب کششی ایجاد نمی کند و خواننده با خستگی، کتاب را به پایان می رساند (اگر برساند!).

_ مخاطبی که برای ذهن و زمانش ارزش قائل باشد، بعد از خواندن کتاب حتما با خودش فکر می کند که آیا مشروب و سیگار و رابطه، باعث رشد فردی می شود، که این قدر در کتاب به آن پرداخته و جلوه داده شده؟ ما منکر پیشرفت های کشورهای دیگر نیستیم، اما حقیقتا، رشد این کشورها، با تلاش و کار شبانه روزی و برنامه ریزی صورت گرفته نه روابط نامشروع و مست کردن و اعتیاد؛ این که پسرها خیلی راحت درباره نیم تنه بالا و پایین دخترها حرف بزنند و هر شب با کسی باشند، برای کدام دختر، دوست داشتنی و زیبا است؟ اصلا از نگاه زیبایی شناسانه، باید درباره جنس لطیف و حیرت انگیز زن، همیشه با طمأنینه و ستایش و رازآلود سخن گفت، نه این قدر بی پرده و عیان و دم دستی! و این‌طور صحبت کردن توهین به شان یک انسان است… بگذریم.

_ لابلای خطوط و صفحه های کتاب که سیر کنیم، می رسیم به جایی که هم جالب است، هم ناجالب! و آن تجربه پناه بردن پسری نوجوان به خانه بهترین معلم مدرسه است! معلم، مردی است که هم جوان است و هم دلسوز و پرکار، و ویژگی های خیلی خوبی دارد. (که تا اینجای کار، شما هم حتما آرزو خواهید کرد که ای کاش چنین معلمی نصیبتان می شد.) اما، ماجرا از آنجا بیخ پیدا می کند که وقتی این پسر، شبی به خانه معلمش پناه می برد، گرچه در ابتدا با احترام و صمیمیت معلم مواجه می شود، اما کم کم احساس می کند معلم دارد خیلی به او نزدیک می شود و بعد هم به سراغش می آید و پسر، حس آشنای تجاوز را بو می کشد و الفرار! چرا حس آشنا؟ چون با خودش زمزمه می کند که این ۲۰! دقت کنید، بیستمین بار است که کسی می خواهد به او تجاوز کند! یعنی به گفته خودش، تا سن ۱۶ سالگی، ۱۹ مرتبه قبل از این، مورد قصد تجاوز قرار گفته است!

این نمونه، ردی آشکار است بر نظریه ای که می گوید: هر چه آزادتر باشیم، کمتر خطا می کنیم.

اتفاقا انسان ها عموما میل به خطا دارند و غالبا هم هرجا آزادتر باشند، بیشتر به امیال خود بها می دهند. مثل تقلب در امتحاناتی که ناظر ندارد، یا پرخوری در رستوران هایی که سلف سرویس است، یا خرید بیش از نیاز در زمانی که پول اضافه داریم. می بینیم که «زیاده روی» بخش جدانشدنی ما انسان هاست، اگر در «چهارچوب» قرار نگیرد. پس اگر کسی را که تربیت شده، آزاد بگذاریم، مفید است. انسان تربیت نشده، آزادی را هدر می دهد؛ هم به خودش آسیب می زند، هم به دیگران.

واقعا از نویسنده کتاب ممنونیم که این قدر آشکار، فرهنگ و بدیهیات جامعه اش را با ما به اشتراک گذاشته، تا ما بفهمیم که چنان چه خیلی چیزها مثل سیگار و مشروب و پارتی، عادی شد، قطعا تجاوز هم در پی اش، عادی خواهد شد. حتی از طرف مطمئن ترین آدم ها. چرا؟ واضح است؛ کسی که حد خودش را نگه ندارد، حد دیگران را ابدا نگه نخواهد داشت.

_ نکته دیگر این کتاب این است که مفهوم جدیدی از فرد الگو و نمونۀ اخلاقی ارائه می‌ دهد، شخصیتی را به تصویر می‌کشد که یک پسر شانزده سالۀ شهوت پرست است با رابطه ‌های مکرر که در صحبت ‌های معمول روزمره در مورد پایین ‌تنه صحبت می‌ کند، در عین حال می‌ تواند بامعرفت، بامرام، خوش ‌اخلاق، باهوش و… باشد. یا یک معلم مرد جوان که خیلی اهل توجه به شاگردان خود، بهترین معلم مدرسه و خیلی بامرام و دلسوز است، در عین حال می‌ تواند همجنس ‌باز باشد و با یک پسر ۱۶ ساله که به او پناه آورده، قصد رابطه جنسی داشته باشد. یعنی این کتاب می‌گوید: روابط جنسی، هم جنس‌بازی، مشروب و…، هیچ ربطی به اخلاق و شخصیت آدم ندارد؛ دو چیز کاملا جداگانه است. هم می ‌توانی این را داشته باشی، هم آن را.

 

 

 

 

فاطمه زمان پور
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *