نقد کتاب ارتداد ، اثر آقای وحید یامین پور
خلاصه و روند داستان کتاب ارتداد:
داستان ارتداد یک سوال مطرح می کند: اگر انقلاب ایران پیروز نمی شد چه می شد؟
و یک جواب: خمینی و یارانش شهید می شدند، کشتارهای وسیع رقم می خورد و …
و می ماند خامنه ای و یارانی که دیگر نمی توانستند کاری از پیش ببرند.
ایران از هم گسسته می شد، دیکتاتور حاکم می ماند و ما باید از فراسوی مرزهای ایران می جنگیدیم!
کتاب ارتداد و خواننده اش:
ارتداد می خواهد به مخاطبان خود بگوید که اگر انقلاب نمی شد، چه اوضاع بدی بر ایران حاکم می شد و البته می خواهد مردم ایران را متوجه عظمت و سودآوری انقلاب در عرصه ی اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کند که بدانند اگر خمینی نبود و انقلابی رخ نمی داد چه در انتظار مردم ایران بود! اما معادله ی داستان، حرف ها و نکته های متعددی دارد:
(۱)
در کتاب ارتداد، جایگزینی که برای انقلاب اسلامی ایران در نظر می گیرد و آن ادامه مبارزه درلبنان است.
سوال این است که آیا اگر انقلاب ایران نبود، جنبش های بیداری اسلامی، در لبنان شکل می گرفت؟
چطور می شود در لبنانِ زمان انقلاب که به اندازه امروز قدرتمند هم نبوده، برای پیروزی انقلاب در ایران جنگید؟
ایران با این وسعت را به راحتی می توانند کنترل و سرکوب کنند اما لبنانی که اسرائیل کنار آن است را نمی توانند سرکوب کنند؟!
وقتی دشمن می توانسته جنبش گسترده و ریشه داری مثل جنبش پانزده ساله ی امام خمینی را نابود کند و امام خمینی را ترور کند،
نمی توانسته جنبش های کوچک تر و نوپاتری مثل جنبش معدود شیعیان لبنان را به راحتی نابود کند؟؟
با نگاهی به سخنان رهبری راجع به امام خمینی که اشاره می کنند: امام خمینی باعث شد ابعاد مختلف اسلام در دنیا زنده شود،
در واقع این مسئله به خوبی روشن می شود؛ انقلاب هایی که در منطقه شکل گرفته است، پایه ای دارد و آن انقلاب ایران به رهبری امام خمینی است که اگر انقلاب ایران نبود، احتمالا در لبنان نیز علَم مبارزه با صهیونیسم به این شکل بلند نمی شد و چنان قدرتی هم نداشتند که بتوانند تشکیلاتی ایجاد کنند و مبارزه ای را سازماندهی کنند و البته اسرائیل هم به آن ها کاری نداشته باشد.
مسئله ی دیگر این است که تاثیر انقلاب بر دنیای اسلام، به عنوان یک «مصلح» صرفا نبود؛ بلکه انقلاب به عنوان یک زمینه، پشتوانه و الگو برای جنبش های بیداری اسلامی نقش ایفا کرد.
حتی آموزش نیروهای لبنانی، توسط نیروهای ایران صورت می گیرد، رهبر انقلاب نیز صراحتا تاکید کرده است که تا وقتی لبنان در حال مبارزه با اسرائیل است، ما پشتیبان آن هستیم و این را دشمنان ما نیز قبول دارند. چرا آن ها با ما می جنگند و می خواهند ما را بر سر میز مذاکره بنشانند
و اگر ایران کوتاه بیاید، بقیه جنبش های اسلامی نیز سست می شوند.
حال چرا وقتی انقلابی ثمره جهانی داشته، باید حالتی جز آن را متصور شویم؟ وقتی انقلاب ایران نقطه ی انگیزه بخش و پشتیبان جنبش شیعی لبنان است، چگونه می شود که انقلاب نباشد و رهبر آن قبل از پیروزی کشته شود، اما آن جنبش وجود داشته باشد؟
مانند این است که یک خانه اصلا مادر نداشته باشد، اما دارای فرزندانی باشد!
باید انقلابی وجود داشته باشد که زایش جهانی داشته باشد و رهبری باید باشد که آن انقلاب را رهبری کند. خود خداوند نیز همین مدل را رعایت می کند.
ابتدا پیامبری می آورد و جکومت اسلامی را پیاده می کند،
سپس جانشینان او یکی پس از دیگری می آیند. نویسنده ی کتاب می خواسته این را بیان کند که اگر انقلاب اسلامی نبود، ما در چه وضعیتی بودیم. اما نمی توان تصور کرد که اگر امام خمینی نبود …
(۲)
اما نکته دیگر این که اساسا تنها بحث اصلاح بشر در انقلاب اسلامی مطرح نیست،
بلکه بحث زمینه سازی ظهور مطرح است.
چرا که اصلاح بشر کار امام زمان (عج) است.۱
چه طور بر طبق کتاب، در ایران که تحت سلطه ی اسرائیل است، مبارزین این قدر راحت قلع و قمع می شوند، اما در لبنان مورد تعرض قرار نمی گیرند؟
(۳)
امام خمینی ۱۵ سال کار تشکیلاتی و علمی کردند،
آیت الله خامنه ای نیز در همان دوره روشنگری می کردند و کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» محصول همان روشنگری هاست.
آیا این همه تلاش می توانست بی ثمر بماند و یک شبه نابود شود؟
برفرض که دشمن توانست امام خمینی را ترور و نابود کند، پس آن تشکیلات بلند بالا چه می شود؟ مگر به جز خمینی، بزرگان و اندیشمندان دیگری نبودند که بتوانند راه او را ادامه دهند؟ مگر مطهری و بهشتی و همت و خرازی و بروجردی نبودند؟ مگر آن نوجوان سیزده ساله نبود که به درجه ای رسید که امام او را «رهبر ما» معرفی کرد؟!
حتی اگر اینها هم نباشند، بدنه ی مردمی را نمی توان نادیده گرفت. چنان که در یک واقعه ی تروریستی ۷۲ نفر از بزرگان انقلاب یک جا شهید شدند و تعدادی دیگر هم به مرور در طی هشت سال جنگ و یا به دست منافقین به شهادت رسیدند، اما انقلاب هم چنان پابرجا ماند. بنابراین، نمی توان بر بدنه ی مردمی و تب و تاب مردم در بحبوبحه ی انقلاب چشم بست. مردمی که در میدان ژاله قتل عام شدند، روز بعد باز به مبارزه، بیش از پیش ادامه دادند. چه طور ممکن است ترور امام آن ها را سر جایشان بنشاند؟ در صورتی که چنین واقعه ای طبیعتا باید خشم مردم را بیشتر کند.
خداوند وعده می دهد: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
اما چرا در فرض کتاب ارتداد ، مردمی تغییر را می خواستند و ۱۵ سال هم برای آن تلاش کردند و خون هم دادند، اما خدا یاری نکرد و یک شبه شکست خوردند؟
(۴)
نکته ی قابل تامل دیگر در کتاب ارتداد این است که به شخصی به نام سید خراسانی (که همان آیت الله خامنه ای است) اشاره می شود که بعد از امام خمینی، رهبری انقلابیون را در دست می گیرد.
اما از دست او کاری بر نمی آید و بعد از ۱۰ – ۱۵ سال مبارزه، انقلابیون برای ادامه مبارزه به لبنان می روند.
در حالی که در مقایسه با دوران امام خمینی، دوره کنونی سخت تر است و ایشان به خوبی توانسته است ۴۰ سال با وجود دسیسه های بسیار این انقلاب را نگه دارند و پیش ببرند و این ترس را به دل خواننده می اندازد که نکند الان هم…!
در حالی که مقام معظم رهبری اشاره می کنند که دوران کنونی سخت تر از دوران جنگ است.
امام خمینی از دل کفر انقلاب کرد، اما آیت الله خامنه ای در دل نفاق باید انقلاب را نگه دارد. و نفاق از کفر بدتر است.
اما در طی داستان می بینیم که سید خراسانی، به رغم آن تشکیلات زیرزمینی گسترده و منسجم، موفقیتی حاصل نمی کند.
مبارزین دستگیر یا زخمی می شوند، بعد از چند سال فحشا به شدت گسترش می یابد، سلطه اسرائیل بر کشور مسلم می شود، اما تشکیلات تحت مدیریت سید خراسانی، هیچ کاری از پیش نمی برد. حتی از مبارزه در ایران مایوس شده و راهی لبنان می شود!
(۵)
مسئله دیگری که نویسنده کتاب ارتداد به آن بی توجه است، رهبری ماورایی ولی فقیه است؛
به این معنا که ولی فقیه نائب امام زمان است و امام، او را تنها و بی پشتوانه رها نمی کند.
بلکه در مواقع مقتضی دست خود را از آستین غیب بیرون آورده و نائبش را یاری می رساند.
چنان که خود رهبری نیز اشاره فرمودند که هر وقت کار برایم سخت می شود، راهی جمکران می شوم و در آن جا نماز می خوانم و گره کار برایم باز می شود.
اگر چه تدبیر و تقوای خود رهبر نیز بسیار مهم است، اما از یاری امام عصر نیز بی بهره نیست.
(۶)
در این داستان، دشمن مبارزین انقلابی، قوی نشان داده می شود.
شاه با این که خارج از ایران است، اما اوضاع را تدبیر می کند و مبارزان را سرکوب می کند.
اسرائیل هم از آن طرف سلطه شدیدی بر ایران دارد. اگر چه قدرت دشمن را نباید دست کم گرفت،
اما آن قدر هم قوی نیست.
مثلا سردار سلیمانی توانست جلوی دشمن بایستد و سوریه را پاکسازی کند. در دیگر کشورها مثل لبنان و عراق نیز ایران نفوذ دارد
و این یعنی این که آیت الله خامنه ای توانسته راه امام خمینی را ادامه دهد و موفق شود و دشمن را زمین گیر کند.
در آن دوران نیز اگر امام خمینی از دنیا می رفت، می توانست راه او را ادامه دهد و انقلاب را به پیروزی برساند.
(۷)
ارتداد، در صحنه هایی، چهره ی نامناسبی از مبارزین انقلابی به تصویر می کشد
و آنها را مایوس یا کودن نشان می دهد.
دریا، شخصیت دوم داستان، از قیام ناامید می شود و به سوی مجاهدین فرار می کند.
البته بعد از سال ها می فهمد که آن ها هم اشتباه می کنند و برای ادامه مبارزه به لبنان می رود.
همسر او هم که شخصیت اول داستان است، در رفتاری ناموجه، نزد ساواک برای شناسایی هویت جسدی که احتمال می دهد دریا باشد می رود،
در حالی که می داند با این کار در واقع دارد خود را معرفی می کند و دستگیر خواهد شد
و همین اتفاق هم می افتد و فقط به خاطر عشقش به همسری که او و دخترش را رها کرده، چندین سال حبس می کشد!
در حالی که شخصی با آن رده تشکیلاتی و اطلاعات بسیار، ممکن بود تحت شکنجه قرار گیرد و اطلاعات را لو دهد.
در نتیجه این کار او در راستای مبارزه اصلا کار معقولی نبوده است.
هم چنین او می توانست این همه سال را در خارج از زندان به مبارزه ادامه دهد و موثر باشد. اما به خاطر یک عشق ناکام، چشم بر همه ی این ها می بندد و به اداره ساواک می رود و خود را معرفی می کند.
در صورتی که با نگاهی به زندگی واقعی مبارزین و شهدا، می بینیم که آن ها حتی از فرزند خود دست کشیدند و رفتند و در راه عقیده و آرمان خود شهید شدند.
(۸)
مباحث فلسفی انقلاب و چرائی اش در لفافه کلمات سنگین پیچیده شده بود.
(۹)
مناظره های عاشقانه دختر و پسر انقلابی
و بعد هم پدر و دختر انقلابی کمی رنگ و بوی جلف به خود گرفته بود
و البته جملات و کلمات نازیبا و غیرمتعارف که همراه نوشته های عفیفانه آمده است، کنار نکات دیگر کتاب ارتداد مطرح شده است.
دختر داستان، با پدرش کنایه های … مطرح می کند، یا پدر داستان قد و بالای دختر جوان خود را… این با آن نگاه طیب و طاهری که پدران مومن به دختران خود دارند، منافات دارد.
نهایتا این که کتاب ارتداد یک نقطه سیاه می نشاند در مسیر راهی که روشن است
و یک چاله ی خیالی میان میدانی که صاف است و یک انتهای سرد بر ابتدایی نورانی!
رهبری بر این نکته تاکید دارد که این مسیر روشن است و ان شاءالله ادامه پیدا خواهد کرد. این انقلاب پیروز شده و امام خمینی می گوید به ظهور می رسد.۴ آن چه آقای یامین پور در ارتداد به تصویر کشیده است خلاقانه و جالب توجه است، اما سرشار از یاس و نومیدی است. ما آن چیزی را که داریم نباید نفی کنیم تا عظمتش را نشان دهیم. آنقدر انقلاب های شکست خورده در طول تاریخ وجود داشته است که بتواند آیینه عبرت بشود که اگر آن ها را در قالب رمان به رشته تحریر بیاوریم کفایت می کند تا مردم ایران قدر و قیمت انقلاب ایران و خمینی کبیر و شهدا را در یابند.
دریافتی که میان داستان کتاب نهفته بود، همه آن چیزی نبود که آقای یامین پور می خواست در طول داستان کتاب به خواننده انقلابی القا کند بلکه بر عکس چیزی نصیب خواننده می شود که آقای یامین پور نمی خواهد:
یاًس و پوچی!
پیشنهاد نگارنده این متن نیز به نویسنده ارتداد این است که کاش به جای نشان دادن جایگزینی تخیلی انقلاب اسلامی ایران و شکست آن، آن چه در واقعیت انقلاب های بهار عربی رخ داد را روایت می کرد.
کشورهایی که خیزش کردند و حاکمان خود را بیرون راندند، اما چون یک خمینی بالای سر آن ها نبود، شکست خوردند و دوباره حاکمان دست نشانده آمریکا بر سر کار آمدند.
اگر هم می خواهد روی انقلاب ایران کار کند، می تواند آینده انقلاب را به تصویر بکشد که در چه صورت ممکن است این انقلاب با شکست مواجه شود، تا از آن اجتناب گردد.
رهبر انقلاب می فرماید این انقلاب در صورتی شکست خواهد خورد که مانند اندلوس، از نظر فرهنگی از درون تهی شود.
وگرنه اگر قرار بود دشمن خارجی این انقلاب را با نظامی گری شکست دهد که تا کنون بارها این اتفاق رخ داده بود،
مِن جمله در هشت سال جنگ ایران و عراق (این جمله نیز از افاضات این جانب می باشد!).
مستندات:
بیانات رهبر انقلاب در مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی ره :
(بیانات رهبر انقلاب در مراسم چهاردهمین سالگرد رحلت امام خمینی ره، ۱۴ خرداد ۱۳۸۲).
«مهمترین کاری که امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء کرد… این یکی از نقاطی است که جبهه دشمن اسلام روی آن تأکید می کند: سیاست را از معنویت جدا کردن؛
یعنی اگر کسی می خواهد مسلمان باشد، باید سرِ خود بگیرد و گوشهای بنشیند و به این که دشمن چه می کند، متجاوز چه می کند، اشغالگر چه می کند، کاری نداشته باشد.
امروز هم این را تبلیغ می کنند.
امام نقطه مقابلِ این را در دنیای اسلام مطرح کرد و امروز دنیای اسلام این موج عظیم را در درون خود دارد… امروز همه ی تلاش جبهه دشمنان اسلام بر این متمرکز است که نهضت بیداری اسلامی را در دنیا از بین ببرند.
از همهجا هم بیشتر روی ملت و کشور ایران تکیه می کنند و متمرکزند؛
چون ملت ایران به دنیا الگو داد و با افکار خود و مفاهیم جدیدی که در دنیا برای مسلمانان مطرح نمود و با جهاد جانانهای که کرد و با شجاعتی که مرد و زن و جوان و پیر ایرانی در دوران بیست و چهار ساله عمر انقلاب از خود نشان دادند، توانست ملت های مسلمان را به خود متوجّه کند و موج بیداری اسلامی را در کشورهای اسلامی به وجود آورد… جنوب لبنان سال ها در اشغال اسرائیل بود؛ تا بیروت آمدند و آن همه فاجعه آفرینی کردند، که ممکن نیست از یاد کسی برود. جوانان مؤمن لبنانی دست را از آستین درآوردند؛ به بیداری ای که امام بزرگوار ما به دنیای اسلام داد، لبّیک گفتند و ایستادند»
امام خمینی (ره): “انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهانی اسلام، به پرچمداری حضرت حجت ـ ارواحنا فداه ـ است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد” (امام خمینی، صحیفه نور، ج۲۱، ص۳۲۷(
امام خامنه ای:
بیانات۱۳۹۱/۷/۱۹
مسیری که ما حرکت می کنیم، مسیر مهمی است؛
یک مسیری است که می تواند تاریخ جهان را متحول کند؛
کما اینکه دارد تاریخ منطقه را متحول می کند، میبینید.
کی خیال می کرد که در منطقهی مهمِ حساسِ شمال آفریقا و غرب آسیا – همین منطقه ای که اروپائیها دوست دارند به آن «خاورمیانه» بگویند – این حوادث مهم اتفاق بیفتد؟
اتفاق افتاده است، تمام هم نشده است.
حوادثی هم که اتفاق میافتد، به زیان غرب و بخصوص به زیان آمریکا و تهدید رژیم صهیونیستی است.
امّا پیش از همه چیز، نخستین توصیه ی من، امید و نگاه خوش بینانه به آینده است.
بیانیه گام دوم انقلاب
بدون این کلید اساسیِ همهی قفل ها، هیچ گامی نمی توان برداشت.
آنچه می گویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّت های عینی است.
بیشتر بخوانیم: نقد رمان جز از کل
نتیجه این کتاب:
ارتداد نه آنی بود که انتظار می رفت و نه نتیجه ای را رقم زد که خواننده می خواست!
جامعه ما، خصوصا قشر مذهبی اش نیاز دارد تا نوشته هایی را مطالعه کند که هم او را با اصل و حکمت اندیشه انقلاب آشنا کند، هم وظیفه و راهش را برای رسیدن به تمدن اسلامی مشخص کند، هم راه را باز کند تا با همت و امید قدم بردارد و کار را پیش ببرد.
خوانندگان باید مطمئن باشند، انقلاب اسلامی دیگر فرصت پیش آمده را باز نخواهد گشت و حتی به این امر فکر هم نخواهد کرد!
روزهای پیش رو بسیار چشم نوازتر از گذشته ای خواهد بود که گذرانده ایم.
نکته آخر:
نویسندگان باید سنگ ها را نشان دهند تا خوبان سگ ها را نشانه بروند و راه را از لوث وجود دشمنان پاک کنند.
سلام به نظرم نقدی که نوشتید شاید تا حدودی درست باشه ولی داره کل اثر رو زیر سوال میبره. انگار که میگه بیخود کرده این کتاب رو نوشته. باید وجوه مثبت کتاب هم در نقد گفته بشه. بهرحال هرکس از زاویه ای به جهان نگاه میکنه و در نظر گرفتن زوایای متفاوت به آدم رشد میده. من از خواندن این کتاب واقعا لذت بردم درحالی که متوجه اشکالاتش هم بودم. ولی نقد شما انگار به من مخاطب میگفت حق نداشتید لذت ببری.
سلام وقت بخیر،من نقد کتاب رو یک بار قبل از خوندن خود کتاب و یکبار هم بعدش خوندم،خیلی از نکاتی رو که گفتید من هم عمیقا حس کردم خصوصا حالت منفعلانه سید خراسانی رو!…
و خوب استفاده از یکسری الفاظ و کلمات هرچند که کامل نوشته نشه از نظر من خیلی وجهه خوبی نداشت
و سوم اینکه درسته بعد از خوندن کتاب خداروشکر کردم که انقلاب مسیر ترسیم شده در کتاب رو طی نکرده اما عمیقا هم احساس نا امیدی و رخوت بهم دست داد…
منتها از طرفی هم نباید ایده بکر آقای یامین پور رو نادیده گرفت ولی ای کاش کتاب حالت پرش به اون زمان فرضی و زمان حال داشتند یعنی در واقع یکسری مقایسه شکل میگرفت و دستاوردهای انقلاب امروز رو که شاید برای خیلی ها ملموس نباشه هم بیان میشد،اینجوری در کنار تمام مفاهیم امید هم به مخاطب تزریق میشد…