
مثل حبه های قند
نویسنده: محمد رضا رنجبر
انتشارات: نشر شهر
معرفیکتاب:
به ازای هر نفسی که می کشیم نشونه ای وجود داره. گفتنش راحته اما باورش…
قندون زندگی رو بذاریم جلومون و از حبه های اون نوش جان کنیم یه چند تا که خوردیم باور می کنیم و می فهمیم عشق خدا به بنده هاشو و اینکه عجب گنجی برامون فرستاده…
قند که دوس دارین؟
بریدهی کتاب(۱):
اگر به گل رو کنی یا نکنی، گل راببویی یا نبویی، برای گل فرقی می کند؟
اما برای شما کاملا فرق می کند.
اگر رو کنی لذت می بری و اگر بوکنی بهره می بری
و از عطر خوشِ گل، برخوردار و بهره مند می شوی.
انسان هم وقتی به خدا رو کند تنها و تنها خودش برخوردار خواهد شد. ص(۱۴۳)
بریدهی کتاب(۲):
دندان را که یک مرتبه نمی کشند، بلکه ابتدا آن را به این طرف و آن طرف حرکت می دهند تا شل شود. آن گاه آن را می کشند .
درست مثل میخی که بخواهند از توی دیوار بیرون بکشند.
اول بالا و پایین می کنند، بعد راحت بیرون کشیده می شود .
گیاهی را هم که می خواهند از توی دیوار بیرون بکشند همین طور .
شیوه ی شیطان هم در ریشه کن ساختن آدم ها دقیقا همین طور است .
او با وسوسه های خود ابتدا آدم هارا متزلزل می کند و آن وقت آنها را از مسیر حق بیرون می کشد.
درست همان کاری که با آدم و حوا کرد : “یعنی تکان داد آن دو را و آن گاه آن ها را بیرون ساخت “. ( ۳۶بقره)
و این شیوه ای است که شیطان برای همه به کار می بندد.
بریدهی کتاب(۳):
شیشه عطر وقتی ساخته شد، بالاخره یک روزی ظرف عطر می شود. ذکر مثل شیشه عطر است، وقتی وارد زندگی شد، دیر یا زود عطر شکر هم به دنبال دارد، یعنی شکر هم خواهد آمد. اینکه خداوند تاکید می کند که نعمت های مرا ذکر کنید، به خاطر نتیجه و پایان خوش آن است. کسی که اهل ذکر شد، اهل شکر هم می شود، و اگر اهل ذکر نبود و نعمت های خدا را یاد نکرد، شاکر خدا هم نخواهد بود.
چرا بعضی نسبت به پدر و مادرهای خود این قدر محبت دارند؟ چون لطف های آنها را دائم در پیش رو و در خاطر خود دارند. چرا بعضی نسبت به پدر و مادر خود بی مهرند؟ چون هیچ یک از خدمات و الطاف آنها را یاد نکرده اند. پس ذکر و یاد مهم است.
ص ۱۲۶
بریدهی کتاب(۴):
خیلی از خانم ها می گویند: یعنی می شود انسان با یک تار مو به جهنم برود؟ نه! با ده تار مو هم به جهنم نمی رود. اساسا بحث یک تار مو نیست، بلکه بحث اطاعت کردن و اطاعت نکردن است. او گفته است موهای خود را بپوشانید. حال اگر یک تار مو بیرون باشد و شما نپوشانید، در حقیقت اطاعت نکرده اید. همان طور که بعضی واژه ها به خاطر یک حرف از یک معنای بالا و بلند به یک معنای سخیف و بی ارزش تنزل پیدا می کنند. مثل آفتاب که اگر یک حرف ه به آخر آن بیفزاییم، می شود آفتابه؛ و با این حرف از دل آسمان به کجا تنزل می یابد؟ انسان هم گاهی به خاطر یک عمل یا یک حرکت، از آن آسمان جلالت و عزت به حضیض ذلت و خواری فرو افکنده می شود.
ص ۱۵۱
بربدهی کتاب(۵):
غبار و گرد و خاک از زمین بلند می شود، بالا می رود، اما دیر یا زود به خودش برمی گردد. هندسه عالم همین است. کسی که ظلمی می کند، دیر یا زود نتیجه آن به خودش برمی گردد. پس به خودش ظلم کرده است. قرآن به قوم موسی همین را گفت که آنها به ما ظلم نکردند، بلکه به خود ستم کردند. و این قانون عالم است.
ص ۱۳۹
بریدهی کتاب(۶):
نوح در جایی کشتی ساخت که نه آب بود، نه باران، نه چاه، نه چشمه و رود؛ بلکه تمامش بیابان خشک و بی حاصل بود. هر کسی از راه می رسید یک طعنه ای می زد. اما نوح بی توجه به این حرف ها کار خود را می کرد، چون دستور، دستور حق بود. تا اینکه هوا طوفانی شد و شد آنچه که شد. حال این قصه نوح و کشتی او یک مثال خیلی ملموس برای ما و عبادت های ما می تواند باشد. ما باید از نوح یاد بگیریم. مثل نوح کاری که فکر می کنیم درست است انجام دهیم و این حرف ها را بشنویم و بگذریم… ص ۷۴
مطالب مرتبط با کتاب مثل حبه های قند
بیشتر ببینیم…
کلیپ کتاب از کدام سو: کتابی که تکلیف خواننده را با لذتهایش مشخص میکند