
حماسه یاسین
نویسنده: سیدمحمد انجوی نژاد
انتشارات: سوره مهر
معرفی:
در فضاي جبهه، فضاي غواص ها کاملا متفاوت و رازآلود است. حال و هوايشان، گفت و شنودشان، روابطشان چه بين خود چه بادا همه طور ديگري است و انسان را به شوق مي آورد.
به قول يکي از دوستان رابطه انسان با اطرافيان را ناخودآگاه صميمي و پر محبت مي کند.
توصيه ما اين استن که خواندن اين کتاب ها را هيچ وقت از دست ندهيد که حسرت مي خوريد…
بریده کتاب:
شب ها هم بچه ها را به عناوين مختلف از خواب بيدار مي کردند و سر به سرشان مي گذاشتند مثلا بيدارشان مي کردند و خيلي رسمي و جدي سوال مي کردند « دو زاري داري؟ يا برادر سريعاً بفرماييد شماره پلاکتان چنده؟ يا آب براي خوردن مي دادند و کارهاي ديگر! مسعود احمديان هم براي بيدار کردن بچه ها به خاطر نماز شب طريقه ي مخصوص داشت. مثلا يکي را بيدار مي کرد که بابا پاشو من مي خوام نماز شب بخونم، هيچ کس نيست نگام کنه. يا مي گفت: پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مومن رو بگو، تو قنوت نماز شبم کم آوردم.ص 20
بریده کتاب(2):
ناگهان ديدم دو نفراز بچه هاي حمل مجروح در حالي که يک غواص روي برانکارد آه و ناله مي کند، به سمت ما مي آيند. رنگ فرمانده ي گروهان غفار پريد. بخشي بود. برانکاردشان جلوي ما که رسيد بخشي سر امدادگر فرياد کشيد: نگه دار. بعد جلوي چشمان بهت زده دو امدادگر پريد پايين و گفت: قربون دستتون! چقدر مي شه؟ و زد زير خنده و پريد داخل ماشين و بين بچه ها گم شد! به هر زحمتي بود امدادگر ها را راضي کردم بروند. بخشي چند چتر منور از داخل لباس غواصي اش درآورد و گفت: ببخشيد رفتم دنبال چتر منور! چون دير شده بود، مجبور شدم با تاکسي تلفني بيام. چتر ها را هم مي خواهم بفرستم برای خواهر کوچکم. ص 42
مرتبط با کتاب حماسه یاسین 👇🏻👇🏻👇🏻
بیشتر بخوانیم…
کتاب تنها زیر باران : هم بی قرار است هم عاشق…مسیر عشق او دنبال کردنی ست
بیشتر ببینیم…
مادر و پدری که بچه هایشان را از امام رضا خواستند ویکی یکی تحویل خدا