امید آخر ، نویسنده حسن محمودی
معرفی:
گاهی خواندن یک داستان کوتاه ، اثری بر روح انسان می گذارد که تا آخر عمر او را یاری می دهد .این کتاب داستان های روح نواز دارد .
اگر روزی به آخر آخر امیدت رسیدی بدان که همه چیز را باخته ای، اما اگر یک روز، یک ساعت، یک لحظه، به امید آخر پیوند بخوری مطمئن باش زیباترین لحظات زندگی ات را تجربه خواهی کرد…
کتاب امید آخر تو را از رسیدن به سراشیبی یاس و نا امیدی باز می دارد.
امید آخر نوشته ی حسن محمودی در قالب ۸۰ صفحه شامل هفت داستان کوتاه از کرامات امام عصر «عجل الله» جمع آوری شده و در پایان هر داستان، نویسنده و شماره صفحه آورده شده که کار را برای بررسی آن بسیار آسان کرده است.
نکته ی قابل توجه اینکه در داستان های ذکر شده در کتاب امید آخر، کسانی که مورد عنایت حضرت حجت قرار گرفته اند تنها شیعیان نبوده اند؛ بلکه از فرقه های دیگر نیز هستند.
خلاصه:
درجایی از این کتاب میخوانیم، روایت دختری اهل انگلیس، مسیحی و معتقد به احکاممسیحیت؛ در جای دیگرش روایت هایی از پسرانی که میخواستند سر و سامان بگیرند اما نمیشد، نمیتوانستند؛ یا روایتی چند از میوه فروشی یا راننده ای که در دل جاده تنها میماند.
حتی روایتی میخوانیم از دخترکی چینی تبار که در مهد تمدن شرق، به دنبال سلطان آسمان ها میگردد.
همه ی این ها، وجه مشترکی دارند که آن نور خدا و مهری است که از امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در دلشان زنده است حتی اگر ایشان را نشناسند.
محبتی که فرقی نمیکند اهل کدام نقطه از این کرهی خاکی باشی یا چگونه زندگی کنی، زمانی که بخواهی اش به کمک ات میآید و تو را در آغوش میگیرد؛ کافی است بخواهی اش، صدایش کنی، بطلبی او را…
بریده ای از کتاب(۱):
آب دهانم را قورت دادم صدای دلنشینی را شنیده بودم، بی اختیار صورتم را برگرداندم به یاد حرف های خطیب جمعه افتادم، «چهره اش گندمگون، ابروانش هلالی وکشیده، چشمانش سیاه و درشت و جذاب …برگونه راستش خالی مشکین .»
با صدایی لرزان گفتم: بله، فرمود: دنبال چه کسی هستی ؟
قدرت تکلم نداشتم، ابهت وهیبت آقا، انجام هر عملی را از من گرفته بود، با اینکه بی اختیار چشمانم پر از اشک و تپش قلبم تندتر شده بود خیلی آرام گفتم :دنبال امام زمانم. فرمود: من امام تو هستم، بلند شو، دیگر فراق به پایان رسید.(ص۵۷)
بریده ای از کتاب(۲):
در یک آن یاد حرف شیعیان افتادم،
آن ها می گفتند: ما امامی داریم که یکی از القاب او مغیث (فریاد رس) است. رو به آسمان کردم، مضطرانه گفتم :خدایا ! اگر شیعیان راست می گویند و امامشان واقعا مغیث است پس بگو، به فریاد من برسد و اگر فریاد رس به داد من برسد و مرا از این مشکل رها کند، من هم به او معتقد می شوم این ها را گفتم و با تمام وجود فریاد زدم «یا مغیث! یا مغیث!»
بریده ای از کتاب(۳):
جمعه ها یکی پس از دیگری به همین منوال سپری شد، تا اینکه در جمعه ای که سر و صدای بچه ها خیلی بیشتر از روزهای دیگر بود، آقایی کنار بساطمان آمد و گفت :« اگر همین حالا بساطتان را جمع نکنید، از راه دیگری وارد می شوم»
قاسم از جایش بلند شد و دستش را به کمرش چسباند و باصدای بلندتری گفت: مثلا چه کار می کنی؟ ما که همه منتظر یک درگیری و کتک کاری بودیم، یک دفعه با صدای آرام آن مرد به خودمان آمدیم: « شما فکر می کنید خدا ماها را آفریده و بدن سالم به ما داده تا مشغول این کارهای لهو و لعب شویم، واقعا قصد و غرض خدا از آفریدن ماها، این بوده؟»(ص ۴۸ و ۴۹)
برداشت:
همین گونه که هستی باش، همین انسان معمولی که متاسفانه دچار روزمرگی هایش شده؛ سرت گرم زندگی ات باشد. فقط یادت باشد اگر او را طلبیدی، حتی در برف و بوران وسط بیابان هم که تنها ماندی او تنهایت نمیگذارد … امامت را میگویم … او را میشناسی؟!
وقتی به دنبال خدا باشی، او تمام مهربانی اش را به تو میبخشد؛ چه مسیحی باشی و چه مسلمان، چه در ایران باشی یا حتی در شرقی ترین نقطه ی جهان در چین؛ خدا همه ی مهربانی اش را با دیدن امامش به تو عطا میکند. شاید او را نشناسی اما او میداند که چقدر دوستش داری … او به دیدنت میآید کافی است قلبت آکنده از عشقش باشد.
نقد:
نویسنده، در این کتاب، ۷ داستان کوتاه از کتب و راویان ارجمندی آورده است که هر کدام به تناسب و در جایگاه خود خواندنی و جذاب اند.
قلم شیوا و قابل فهم بودن آن، دوری از اطاله ی کلام و پرگویی و همچنین سبک نوشته ی هر داستان، اثرگذاری آن را بیشتر کرده است؛ به طوری که خواننده را در فضایی به دور از هرگونه اغراق قرار میدهد، و همین مسئله داستان را در ذهن خواننده حک میکند.
روایت هر داستان یا از زبان شخصیت اول داستان است و یا دانای کل آن را روایت کرده؛ که باعث جذابیت آنها و دوری از یکنواختی شده است.
محوریت کتاب با عنوان داستان هایی از کرامات امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) به خواننده نوید امیدواری میدهد؛ چرا که هر جا سخن از کرامات اهل بیت (علیهمالسلام) باشد همه سرتاسر امیدواری است و بیان همین کرامات با قلم رسای نویسنده، زیبایی آن را بیشتر کرده است.