اشک ها می پرسند : هادی قطبی، نشر دلها
معرفی:
تا حالا شده بین دسته سینه زنی یا مجلس عزاداری به این فکر کنی که اصلا چرا باید ۱۴۰۰سال گریه وزاری کنیم؟ اصلا امام که می دانست شهید می شود چرا به آنجا رفت؟ مگر مردم کوفه امام را نمی شناختند که او را به طرز وحشتناکی به شهادت رساندند؟ و…. برای پیداکردن جواب سوالهات چند تا کتاب خوندی؟ اشک ها می پرسند یکی از این کتاب هاست که می تونه کمکت بکنه.
بریده کتاب(۱):
امام حسین (ع) خبرشهادت مسلم راکه شنید, چشمانش پر از اشک شد و بلافاصله این آیه را تلاوت فرمود.
((درمیان مومنان مردمانی هستند که برسرعهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادند, بعضی پیمان خود را به آخربردند و بعضی دیگر درانتظارند. هرگز تغییری درپیمان خودندادند.))
امام با خواندن این آیه می خواستند بفهمانند که ما فقط به قصد کوفه نیامدیم کوفه سقوط کرد که کرد, ما وظیفه ی بزرگتری داریم.
بریده کتاب(۲):
عبیدالله نقشه ای کشید ودستورداد صدهزار دینار طلا را شبانه به خانه قاضی شریح بفرستند و دستور داد طلاها را دربرابر شریح به زمین بریزند تا تاثیر بیشتری داشته باشد. قاضی کوفه همان شب دین خود رافروخت و روز بعد اعلام کرد:
پیامبرخدا (ص) فرموده: (( هرکس درمیان مردم اختلاف کند قتل او واجب است))
وچنین نوشت: نزد من ثابت شده که حسین بن علی (ع) برامیرالمومنین و رئیس مسلمین یزیدبن معاویه (علیه العنه) خروج کرده برتمام مسلمانان واجب است او رابه قتل برسانند.
بریده کتاب(۳):
هنگامی که جنیان برای کمک به آن حضرت آمدند حضرت به آنها فرمودند: به خدا قسم قدرت ما بیشتر از شماست اما باید بر همه اتمام حجت شود تا آنهایی که هلاک می شوند با اختیارخود هلاک شوند وکسانی که به سعادت می رسند نیز با اختیارخود به آن نائل شوند.