کوچه اقاقیا : راضیه تجار
بریده کتاب:
کوچه اقاقیا را چراغانی کرده بودند.
اواخر تابستان بود بادی ملایم خرمن نسترن های سرخ وصورتی را برشاخه ی دیوارها می لرزاند. به دستور میرزا ابوتراب جوی وسط کوچه را لایروبی کرده بودند وبه جای شن ریزه ها تیله ریخته بودند. حال آبی به زلالی اشک چشم از روی آن ها می گذشت. گویی که هزاران چشم، چشم به راه آمدن خانم کوچک سفر کرده بود. همراه باهمه منتظران؛ خیره به راه؛ تاکی بیاید او.