عکس هنری کتاب کیمیاگر

عکس هنری کتاب کیمیاگر نوشته ی رضا مصطفوی

بریده های کتاب :

۱٫ یونس تا سرش به بالش رسید،خوابش برد. حتی فرصت نکرد لحظه ای در آرامش این اتاق،به راهی که آمده بود فکر کند. دوست داشت معمای دختر پشت پرده را زودتر حل کند تا از این فکری که گریبان گیرش شده رها شود،اما خیلی زود خوابش برد. وقت بیدار شدن، هنوز چشم هایش کامل باز نشده بود که فکرش رفت سمت حرف های دختر.

حسی بیگانه با او همراه شده بود. نه اورا دیده بود و نه حتی می دانست نسبتش با پیرمرد چیست!
همین اندازه می توانست بفهمد که همسرش نیست. بعد با خودش گفت:پس اگر همسر جابر نیست،چرا اورا آقا خطاب کرد…
صفحه۱۳

۲٫ همهمه در تالار پیچید.گویی کسی انتظار نداشت طرف مناظره زن باشد،آن هم کنیز. یحیی دست بالا آورد تا همهمه فرو بنشیند. سپس چشم گرداند تا نورا را پیدا کند. نورا در میان جمعیت و در محاصره دو کنیز ایستاده بود. یحیی به نورا اشاره کرد که نزدیک بیاید و در مقابل دانشمندان بنشیند…
صفحه۴۶

namakketab
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *