کتاب خدازاده
کتاب: خدازاده
نویسنده: محسن فوجی
ناشر: معارف
بریده‌ی کتاب(۱):
در آستانه انقلاب بیش از ۴۲ درصد تهرانی ها مسکن مناسب نداشتند و به رغم درآمد سرشار نفت، تهران شهری با بیش از ۴ میلیون جمعیت، هنوز فاقد شبکه فاضلاب مناسب، شبکه مترو و شبکه حمل و نقل مطلوب بود. در همین اوضاع، برادر کوچک شاه که صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود، می پرسد: اگر مردم ازدحام ترافیک را دوست ندارند، چرا نمی روند هلیکوپتر بخرند؟! ص۱۴۶
بریده‌ی کتاب(۲):
بان ریچارد می نویسد: ایرانیان از ترس لو رفتن و شکنجه، دیگر حتی در محافل خانوادگی از سیاست گفت و گو نمی کردند، تنها به این امید که مقداری از پول نفت به سر سفره آنها نیز برسد، در مسافرت به خارج کشور با نرخی باصرفه تر ریال را تبدیل کنند و فرزندانشان را به بهترین دانشگاه های غرب بفرستند. ص۱۹۴
بریده‌ی کتاب(۳):
کریستین دلانو می نویسد: در دهه ۵۰ شمسی، مردم حتی در خانه هایشان وقتی می خواهند از شاه حرف بزنند، صدایشان را پایین می آورند. اگر کسی بخواهد در حضور عام درد دل کند، یا از سیاست حرف بزند، بلافاصله مردم از او دوری می جویند. اگر او بی پروا سخن گوید، چون از دستگیر شدن واهمه ندارد؛ و اگر از دستگیری نمی ترسد، به خاطر این است که از ایادی ساواک است. ساواک ایرانیان را به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا کرده است. ص۲۰۱
بریده‌ی کتاب(۴):
همین که یک نفر در دام ساواک می افتاد، امیدی به بازگشت نداشت. ساواک قادر بود به عنوان تنها بازپرس عمل کند. به شهادت زندانیان سابق، ابزارهای شلاق، کتک، شوک برقی، کشیدن ناخن و دندان، تنبیهی آب جوش و تجاوز به عنف، از جمله ابزارهای شکنجه ساواک به حساب می آمدند. ص۲۰۸
بریده‌ی کتاب(۵):
در زمان رژیم شاه، ایران تنها کشور جهان بود که به جای وزارت دفاع، وزارت جنگ داشت. شاه هرگز چشم نداشت کس دیگری را ببیند که در میان مردم محبوب است. قتل حسنعلی منصور هم آن قدرها سبب ناراحتی شاه را فراهم نکرد. چون رفتار و گفتار منصور خیلی ها را جذب کرده بود. حس حسادت شاه تا بدان حد بود که گاه در مورد بعضی اقدامات همسرش نیز حسودی می کرد. ص۳۶۲
بریده‌ی کتاب(۶):
در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شورش های وسیعی سراسر کشور را فرا گرفت. شاه به کاخ سعدآباد رفت و فرمان داد به قصد کشت شلیک کنند. قتل عام سه روز ادامه داشت. آنها مردم را زنده یا مرده به سرعت از خیابان ها جمع آوری کرده و در گورهای دسته جمعی مدفون کرده و یا از هوا به دریاچه غیرقابل دسترس حوض السلطان بین تهران و قم انداختند. ص۲۳۸
مرتبط با کتاب خدازاده:
بیشتر بخوانیم…
بیشتر ببینیم…