نقد کتاب چمدان های باز : داستان جوانی نخبه که رشد تحصیلی و کار برایش بیش از هر چیزی اهمیت دارد

نقد کتاب چمدان های باز
نویسنده کتاب: سید محسن روحانی
ناشر: جام جم

نویسنده کتاب یک جوان درس خوان نخبه است که اولویتش در زندگی، رشد تحصیلی و شغلی است و چندان کاری به مفاهیم ارزشی و اولویتشان در زندگی ندارد. یعنی مسلمان است اما برای خودش، نه برای مواجهه با جهانی که در آن زندگی می کند. آزادی بیان در آمریکا خیلی برایش جذاب است و معتقد است فضای تحصیل در آمریکا به شدت پیشرفته است.
اما نویسنده تحلیل جامع و عمیقی از فضای آمریکا ندارد، و فقط ظواهر را می بیند. اگر در آمریکا ظاهرا آزادی بیان وجود دارد، اما آیا مثلا یک کارگردان می تواند به راحتی علیه صهیونیست ها و ظلم هایی که دارند می کنند و به نفع مسلمانان، فیلم بسازد؟ اگر در آمریکا رفاه وجود دارد، این هیچ ارتباطی به غارت منابع نفتی کشورهای دیگر ندارد؟ ربطی به سودهای حاصل از فروش اسلحه ندارد؟ آمریکا با استفاده از ابزار بسیار قوی رسانه، و با ظاهر چشم پرکنی که از خود ارائه می دهد، اجازه نمی دهد مردم به پس پشت حقیقتش پی ببرند.

برای نمونه، مثال هایی از نظرات نویسنده را ذکر می کنم:
ص ۱۰۵: رسیدن به ظاهر برای دانشجویان فرنگی اهمیتی نداشت، فقط تمیزی و مرتبی نسبی کافی بود؛ فرهنگی که تلویحا می گفت: «به جای وقت تلف کردن برای پوششت، بشین درسِت رو بخون.» این جا بوی زیاد (مثل بوی عطر و ادکلن) تعدی به حقوق بقیه است. نرمال این است که از تو هیچ بویی متصاعد نشود که حریم بقیه را نقض کند!
ص ۱۳۵: کاش از لوک (هم خوابگاهی اش) وسط درد دل هایش، تعارف سیگار کشیدن هم بگیرم، حتی اگر بعدش به سرفه بیفتم و گلویم بسوزد.
ص ۱۳۶: قطر بزرگترین حامی مالی تحصیلی جهان است. (بعدش از جمله حمایت‌ های مالی قطر، گسترش سواد در کشورهای جهان سوم را می گوید، بدون اشاره به این که این کشورها را همین آمریکا عقب مانده نگه داشته، مانند کشورهایی که به آنها حمله کرده یا استعمارشان کرده است، مثل آفریقا!)
ص ۶۲: بیشترین آمار کشتار مسلمان ها در چین است! (یعنی اصلا هیچ چیز از نقش آمریکا در وضعیت فلاکت بار کشورهای مسلمان نمی گوید! چین به عراق و افغانستان حمله می کند؟ چین به یمن و سوریه حمله می کند؟ تنها کشور شیعه جهان یعنی ایران، توسط چین تحریم های فجیع می شود؟ هیچ چیز در این موارد نمی گوید…)
ص ۱۶۰: (یکی از دانشجوها، یعنی هم کلاسی نویسنده می گوید): من بیمه اوباما گرفتم و آمدم سراغ دانشگاه. این جا (آمریکا) همه چیز در بهترین حالتش در اختیارت هست. این بیمه اوباما واقعا عالی است! من توی تصادفم رفتم بیمارستان، فهمیدم سرطان دارم، چند ماهی که شیمی درمانی شدم، حتی کرایه ماشینم را بیمه می داد. (چه کشور خوبی! آمریکایی که کشورهای دیگر را غارت می کند، تا به مردم خودش خدمات ارائه دهد! ما مشابه این خدمات را در کشور خودمان هم داریم، با وجود همه تحریم هایی که همین آمریکا اعمال کرده است و پول‌های بلوکه شده ما در دیگر کشورها. در ایران هم بیمه سلامت ایرانیان، به صورت رایگان ارائه می شود.)
ص ۱۷۰: (نویسنده رفته به قبرستانی در لس آنجلس سر قبر شعبان بی مخ، دارد لایو می گیرد برای ایرانی ها، که ناگهان صدای یک ایرانی را در همان قبرستان می شنود که می گوید): شعبان هم کشورش را دوست داشت، دلش می خواست آینده اش خوب باشد و توش با عزت و لذت زندگی کند! (بعدش هیچ توضیحی درباره شعبان بی مخ و نامردی هایش نمی دهد! شعبان اگر کشورش را دوست داشت، در کودتای آمریکایی 28 مرداد همکاری نمی کرد.)
ص ۱۸۶: (یک خانم حقوقدان آمریکایی می گوید:) این کشورهای جهان سومی مثل ایران، بنگلادش و… وقت برایشان هیچ اهمیتی ندارد، برای همین همه اش توی فضای مجازی اند! … مشکل از مردم کشورهای جهان سومی است که دغدغه ندارند، برنامه و انگیزه ای برای تکامل خودشان ندارند! (این آقای نویسنده کتاب هم یک کلمه دفاع نمی کند و نمی گوید که ایران جزو باهوش ترین و اتفاقا مترقی ترین کشورها از لحاظ علمی بوده در دوران رشد اسلام و اگر الان مردمش آن قدر درگیر فضای مجازی اند، به این خاطر است که روی آنها برنامه ریزی شده و دارند زیر بار تهاجم فرهنگی شما له می شوند. در عوض خیلی راحت می گوید): درست می گی! واقعیت همینه… سکوت کردم!

فاطمه زمان پور
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *