کتاب مثل ها و قصه هایشان نویسنده: مصطفی رحماندوست ناشر: محراب قلم معرفی کتاب: مثل ها و قصه هایشان، نوشته مصطفی رحماندوست، شامل قصه هایی شیرین و آموزنده است که در انتهای هر داستان به یک ضرب المثل ایرانی زیبا ...
کتاب آسنا و راز کنیسه نویسنده: سمانه خاکبازان ناشر: مهرستان مخاطب: نوجوان آسنا به فکر فرو رفت. بعد، دستی به گردنبند نقره اش کشید و گفت: آری، اصرار داشت این گردنبند را به گردنم بیندازم. وقتی پیغام را ...
کتاب الماس در تاریکی نویسنده : سمانه اخوان انتشارات عهد مانا بریده کتاب: علی پشت میز همیشگی نشست و با کتاب هایی که رو به رویش چیده بود، مشغول شد. اما فقط ورق می زد. بی این که کلمه ای ...
کتاب کلاغ کامپیوتر نویسنده: فرهاد حسن زاده انتشارات سوره مهر بریده کتاب: این اولین باری بود که کلاغی را از فاصله نزدیک می دید. کلاغ، چیزی را که به منقار داشت، به طرف او گرفت. ولی منصور هنوز جرئت نزدیک ...
کتاب دختران هم شهید می شوند نویسنده: آزاده فرزام نیا انتشارات بوی شهر بهشت بریده کتاب: معصومه خانم جلوی مهری ایستاد و چند لحظه به چشمان سیاه دختر نگاه کرد: _ دوست داری برای تو اَم ازش کتاب بگیرم؟ شادی ...
کتاب تریل باز نویسنده: عزیز سهرابی انتشارات سوره مهر بریده کتاب: خودم را کشیدم پشت سرسره. چند دقیقه گذت. سر و صدایی آمد. از جل پریدم و آهسته سرک کشیدم. ابولی بین دو مامور تقلا می کرد. همین طوری آمد ...
کتاب فصل درو کردن خرمن نویسنده: محمدرضا بایرامی انتشارات سوره مهر بریده کتاب: راننده در را بست. جیپ راه افتاد. از کنار کامیون که می گذشت، راننده دستش را بیرون آورد و به راننده کامیون اشاره کرد که او هم ...
کتاب پیش از بستن چمدان نویسنده: مینو کریم زاده انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بریده کتاب: خاله میترا دست های او را در دست هایش گرفت: "باور کن تقریبا تمام بچه ها با پدر و مادرشان مشکل دارند. ...
کتاب من و ملانصرالدین نویسنده: مجیدملامحمدی انتشارات عهد مانا بریده کتاب: ناگهان صدای عرعر الاغ بلند شد. رنگ از صورت ملانصرالدین پرید. همسایه که لبخند می زد گفت:"شما که گفتید خرتان در خانه نیست. پس این صدای عرعر از کجا ...
کتاب اشراف زاده ی قهرمان نویسنده: محمود حکیمی انتشارات به نشر بریده کتاب: مصعب با شنیدن سخنان اشراف قریش، آن چنان دچار هیجان شده بود که بی اختیار به سوی خانه ی اَرقم به راه افتاد. می خواست سخنان محمد را ...
کتاب داداش ابراهیم نویسنده: محمدعلی جابری انتشارات کتابک بریده کتاب: وقت نماز صبح، ناگهان ابراهیم از سنگر خارج شد و به سمت عراقی ها حرکت کرد. روی سنگی به سمت قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت. هرچه دوستانش ...
کتاب موج فرشته نویسنده: علی اصغر عزتی پاکانتشارات شهرستان ادب بریده کتاب: خبر، اول به پیامبر رسید و بعد به بزرگترها و بعد به ما: جعفر هم در موته شهید شد.هنوز داشتیم خبر را مزّه مزّه می کردیم، و چهره ...
کتاب وقتی همه بیدار بودند نویسنده: فاطمه قشمی انتشارات سوره مهر بریده کتاب: از یک هفته پیش که آمدیم تهران و شاید قبل ترش یعنی همان وقتی که بابا راز چند ساله اش را بهم گفت، توی ذهنم تصویرهای تازه ...
قصه های من و ننه آغا نویسنده: مظفر سالاری انتشارات کتابستان معرفت بریده کتاب: اسم خانگی ام "امیر" بود. تعجب کردم که اسمم را می داند. گلی از لای قرآنش درآورد و میان عم جزء جدیدم گذاشت. بعد از آن، ...
کتاب عمو قاسم نویسنده: محمدعلی جابری انتشارات کتابک بریده کتاب: بعداز مرگ مادر سردار، یکی از دوستانش به او گفته بود: " مادرت را در خواب دیدم و او به من گفت: به پسرم بگو به پدرش تلفن بزند. " ...
کتاب کوه مرا صدا زد نویسنده: محمدرضا بایرامی انتشارات سوره مهر بریده کتاب: هنوز اولین پیچ را پشت سر نگذاشته ایم که یکهو صدای زوزه ی کش داری، در دشت برف گرفته می پیچد. بی اختیار رو بر می گردانم. ...