کتاب خارجی مادر : داستان دخترکی در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم

کتاب خارجی مادر : داستان دخترکی در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم

کتاب خارجی مادر
نویسنده: لیوبا ورونکوا
مترجم: فاطمه زهروی

معرفی کتاب:

جنگ را از هزار زاویه می ‌توان نگریست. این بار ورونکوای روس به سراغ زاویه ‌ای از ماجرا رفته که کمتر به آن پرداخته شده است.
این داستان در مورد سال ‌های جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به روسیه است و یکی از زوایای مغفول‌ جنگ را دستمایه قرار داده است: کودکانی که در طی جنگ بی‌ سرپرست شده‌ اند. در این بین، داریا تصمیم می ‌گیرد برای والنتین بینوا “مادر” شود، مثل آن چه برای سه فرزند خودش هست. و والنتین هم در انتها تردید و خجالت را کنار می ‌گذارد او را مادر صدا می ‌زند. نویسنده بسیار خوب و دلنشین توانسته به این موضوع تلخ بپردازد.
این داستان خصوصا می ‌تواند برای کودکان و نوجوانانی که سر لجبازی و ناسپاسی با والدین دارند، مفید باشد‌. چرا که تلنگری است برای این که وجود مادرهای مهربانمان را قدر بدانیم.
مادر، نوشته لیوبا ورونکوا، داستانی است برای رده سنی نوجوان، که در سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات پرورش فکری کودکان و نوجوانان در ۱۳۶ صفحه منتشر شده است.

خلاصه کتاب:

والنتین کوچولو، دختر روسی است که در حمله آلمانی ‌ها، خانواده ‌اش را از دست داده است. داریا، با این که سه فرزند دارد و همسرش هم در جبهه جنگ است، تصمیم می ‌گیرد والنتین را به فرزندی قبول کند و فکر کند که از امروز چهار فرزند دارد. اوضاع با وجود شیطنت ‌های سه فرزند دیگر، که بگویی نگویی چشم ندارند یک غریبه را جای خواهر خود بپذیرند، سخت است؛ اما در پی حادثه ‌ای، والنتین خودی نشان می ‌دهد و باعث می ‌شود شرایط برایش تغییر کند.

بریده کتاب:

-ص۸
جبهه‌ی جنگ از دهکده «نیچو» دور بود. مردم دهکده نمی توانستند صدای غرش توپ ها را بشنوند.
نمی توانستند هواپیماهایی را که آتش گرفته بودند در آسمان ببینند و شعله های آتشی را که دشمنان در آن سرزمین برافروخته بودند، تماشا کنند.
ساکنان دیگر شهرها، به سوی «نیچو» می گریختند و به دنبال خود سورتمه های پرباری را می کشیدند.
بچه های کوچک به دامن مادرانشان آویخته بودند و به زحمت در میان برف ها راه می رفتند.
پاهای آنها تا نیمه در برف بود، دماغ های کوچکشان از سرما کبود شده بود و وسیله ای برای گرم کردن خودشان نداشتند…

 

بریده کتاب(۲):

۲-ص۱۶
والنتین دوباره زیر لحاف رفت.
بعد از چند روز برای اولین بار احساس می کرد که گرمش شده است، در چند روز گذشته و در آن هوای سرد و برفی، خیال می کرد که بدنش پر از تکه های کوچک یخ است، یخ هایی که هرگز آب نمی شوند؛ اما حالا احساس می کرد که آن تکه های یخ آب شده اند و او از نو زنده و گرم شده است.
از غذایی که روی آتش بود، بوی مطبوعی بر می خواست.
شعله های آتش روی دیوارها می رقصیدند و شیشه های یخ بسته پنجره ها را روشن می کردند…
مادر به طرف والنتین آمد و با مهربانی از او پرسید: «گرم شدی؟»

 

بریده کتاب(۳):

۳-ص۳۰
دخترهای کوچک با آب و تاب برای والنتین تعریف کردند که چطور در بهار و تابستان، از توی دره، گِل رُس می آورند و چطور با آن ظرف درست می کنند و توی آفتاب می گذارند تا خشک بشود.
یکی از بچه ها گفت: «یکبار یک سماور درست کردیم، ما حتی یک بخاری از خاک رس درست کرده ایم. توی آن هیزم می گذاریم و آن را روشن می کنیم. هیزم ها توی آن می سوزد و دودش از لوله بیرون می رود.
حتی رومن هم یکبار یک قطار درست کرده بود.»

بریده کتاب(۴):

۴-ص۳۷
مادر ظرف های توی بخاری را بیرون آورد و به جای آنها و روی زمین اطراف بخاری، کاه نرم و تازه ریخت. آب داغ را توی تشتی ریخت و فرچه ای از شاخه های درخت سندر درست کرد و آنها را توی حمام گذاشت و گفت: «حمام حاضر است، کی اول می رود؟»
والنتین می ترسید که توی بخاری برود؛ اما وقتی توی آن رفت، از آن حمام خیلی خوشش آمد. حرارت دلچسبی همه بدنش را گرم می کرد.
تائیس فرچه را توی تشت پر از آب و صابون می زد و آهسته به پشت والنتین می مالید.

مطالب مرتبط با کتاب خارجی مادر

بیشتر بخوانیم…
کتاب زایو : یک رمان ویروسی… سرنوشت ویروس دست ساز آمریکا و اسرائیل🦠

بیشتر ببینیم…
تاریخچه حملات بیوتروریسم در جهان

نمکتاب
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *