کتاب چشم خفاشنویسنده: بهزاد بهزادپور / سیدمهدی شجاعیانتشارات نیستان بریده کتاب: مرتضی: اونا به سمتمون شلیک نمیکنن، چون ما رو زنده می خوان. ما هم نمی تونیم شلیک کنیم چون جامون لو میره.. ما سه راه بیشتر نداریم؛ یا اسیر ...
کتاب کمیننویسنده: سیدمهدی شجاعیانتشارات نیستان معرفی: کمین لحظات دوست داشتنتی و لذت بخش را شکار کرده و با قلمی توانا به شیرینی عسل تبدیل به داستان های زیبایی کرده است. بریده کتاب: سید عباس با سر و دست و پای ...
کتاب مناجاتنویسنده: سیدمهدی شجاعیانتشارات نیستان معرفی: خداوندا! در اين برهوت عاطفه، هرکه را تتمه دلي براي مهرورزيدن هست، گرامي بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن بریده کتاب: خداوندا دلهاي سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگي ...
مردی از جنس نورنویسنده: سید مهدی شجاعیانتشارات نیستان معرفی: سلیم: این کتاب، شرح بزرگ ترین تحریف و انحرافات در عالم است. من این کتاب را نه با مرکب و قلم، که با خون و استخوانم نوشتم… (ص۱۲۰)یه رمان متفاوت تر ...
کتاب بزرگ ترین دختر عالم : سیدمهدی شجاعی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان معرفی: دنیای غرب برای کودکان مان الگوهای غلطی را ساخته که حقیقی نیستند و در حقیقت کارهای اساسی و سرنوشت ساز و بزرگ انجام نمی دهند.ما ...
معرفی: رمان مسافر کربلا : سیدمهدی شجاعی نشر ابراهیم هادی وقتی کسی به زیارت امامی می رود می گویند طلبیده شده است. این کتاب داستان یکی از همان طلبیدن های عجیب است که عقل آدم به آن قد نمی دهد ...
آسمانی ترین مهربانی: سیدمهدی شجاعی معرفی: می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت،دیدم که خورشید، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری، دور سر عالم می چرخانی و درصندوق مغرب می ...
سقای آب و ادب : سیدمهدی شجاعی معرفی: بی اختیار حالت دگرگون می شود و زمزمه می کنی: عمو جونم، عموی مهربونم! عموجونم ... و اشک است که...در عراق مردم چه شیعه چه سنی، قسم های راستشان "به حضرت عباس" ...
کتاب: مرد رویاهانویسنده: سيد مهدي شجاعيناشر: انتشارات نيستان تبلیغهمیشه در ذهن بیننده ی زندگی اش، مجهول هایی راه می روند. زندگی عاشقانه و پرتلاطمش در ذهن مخاطب سوال های زیادی را نقش می زند. کسی که ابراز احساسش، منجر به ...
کرشمه ی خسروانی : سیدمهدی شجاعی معرفی: داستان از آن جا شروع می شود که مردی با همسرش برای تفریح کنار رودخانه ای می روند و زن به خیال این که آن جا کسی نیست شالش را برمی دارد. اتفاقا ...