کتاب: بی نمازها خوشبخت ترند؟!
نویسنده: فاطمه دولتی
ناشر: ستاد اقامه نماز
بریده کتاب :
هنوز از در مدرسه پایمان را بیرون نگذاشته ایم که ماشین بابا را می بینم، از دود اگزوزش لجم می گیرد، می خواهم زودتر محیا را راهی کنم، نمی خواهم ماشین پت پتی مان را ببیند و در خلوت به ریشمان بخندد. اما صدای بابا اجازه نمی دهد: «سلام بر دختران باهوش کلاس اول متوسطه مدرسه شهید رجایی»! محیا ریسه می رود از خنده و من به سختی لبخند می زنم. بابا نگاهی به من می اندازد: «قند و عسل بابا چطوره؟» قند و عسل بابا حالش خوب نیست، هیچ حالش خوب نیست. یاد کولر سوخته ماشین که می افتم حالم بدتر هم می شود. سرویس محیا که بوق می زند، انگار مرا از جهنم نجات داده اند، بی رمق دستش را فشار می دهم و می نشینم روی صندلی ماشین. بابا می پرسد: « این دوستت چرا همراه ما نیومد؟ اگر خواست بگو برسونیمش» خنده ام می گیرد، از آن خنده های همراه با حرص. همین مانده محیا با آن همه پز و افاده اش با ماشین ما بیاید و یک ذره آبرویی که جمع کرده ام به باد فنا برود…
نقد و بررسیها0
هنوز بررسیای ثبت نشده است.