عکس نوشته زیبا از کتاب یادت باشد

برای اولین بار، با خواندن اسم جلد روی کتاب مشتاق خواندنش شدم، دو کلمه ساده که …
همه ی ما سرباز هستیم.
داخل سپاه برو ندارین، بیا داریم.
فرق برو و بیا اونجاس که وقتی می گی برو یعنی خودت اینجا وایستادی،
انتظار داری بقیه جلودار بشن،
ولی وقتی می گی بیا یعنی خودت رفتی جلو،
بقیه رو هم تشویق می کنی حرکت کنن…
# کتاب یادت باشد
با اجازه ی پدر و مادرم و بزرگترها بله.
بله را که دادم صدای الله اکبر اذان مغرب بلند شد.
شبیه آدمی بودم که از یک بلندی پایین آمده باشد،
به یک سکون و آرامش دل نشین رسیده بودم…
# کتاب یادت باشد
قرار بود اول صبح به ماموریت برود،
آن هم نه یک روز، نه دو روز، سه ماه!
من نرفته دلتنگ حمید شده بودم،
روز اول محرمیت ما به همین سادکی گذشت،
گاهی ساده بودن قشنگ است!
# کتاب یادت باشد
دو کوهه مثل باند پرواز می مونه.
خیلی از شهدااز همین ساختمون، پروازشون رو شروع کردند.
قدر این چند ساعتی که رو دوکوهه هستید رو بدونید.
# کتاب یادت باشد
به حمید گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم
بگو یادت باشه! من منظورت رو می فهمم.
با همان صدای دلنشینش چندباری بلند گفت:
یادت باشه! یادت باشه!
لبخندی زدم و گفتم:
یادم هست! یادم هست!
فردای روزی که حرکت کرده بودم
هنوز از روی سجاده نمازم
بلند نشده بودم که تماس گرفت،
گفت اینجا یه بوته گل یاس
تو محوطه اردوگاه آموزشی
هست، اومدم کنار اون
زنگ زدم، این گل بوی سجاده ی تو رو می ده،
گل یاس خشکیده داخل سجاده ام را
برداشتم و بو کردم و گفتم:
خوبه پس قرارمون توی این سه ماه
هر شب کنار همون بوته یاس!

معرفی این کتاب زیبا در وبلاگ نمکتاب 🙂

خاطره ای شیرین از کتاب یادت باشد

namakketab
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *