کتاب چاقالوی من: کتاب تاریخ مستطاب آمریکا

کتاب تاریخ مستطاب آمریکا, تارخ آمریکا, خاطره,طنز

خاطراتی از : کتاب تاریخ مستطاب آمریکا


قرار بود بریم مسافرت،
علاوه بر وسایل شادی و نشاط و لباس و جیلینگ و پیلینگ هام، دو تا کتاب تو ساکم گذاشتم که این چند روز تو وقت های تنهایی ام بخونم.


یک کتاب باریک به اضافه یک کتاب که فقط بخاطر تبلیغات بسیار زیاد اطرافیان سراغش رفتم
و چون خیلی تبلیغات اثر نگذاشته بود کلا با اخم نگاهش می کردم و نیت کرده بودم یه کمی ازش بخونم که وقتی صاحبش گفت خوندی: بگم: آره یه مقدارش رو خوندم.


آخه قطور بود و جلد غیرجذاب و بسییییار جدی داشت و یه اسم عجیب و قلمبه سلمبه: تاریخ مستطاب آمریکا.


عصر بود، همه یا خواب بودن یا در حال غلتیدن برای خواباندن خودشون.
منم با خوشحالی رفتم سرم رو گذاشتم رو بالش و کتابم رو باز کردم و شروع کردم به خوندن کتاب روان شناسی باریک کوچکم … یکم که خوندم دیدم خوابم گرفت از بس هرچی بلد بودم توضیح داده بود…

با کتاب خداحافظی کردم و گذاشتمش کنار و تا حالا هم هنوز نخوندمش.

به ناچار رفتم سراغ کتاب قطور با اینکه ازش ترسی پنهان داشتم.
هرچی بیشتر می خوندم چشمام گشادتر می شد،
کم کم بلند شدم و نشستم، چند صفحه یک بار کاریکاتور داشت، کلی با ذوق می دیدمشون و می رفتم سراغ صفحات بعد…


چقدر اون روز دوس داشتم همه را پیش پیش کنم که از خواب بیدار نشن و بتونم کتابم رو بخونم…
یک کتاب بسیار خوب و فوق العاده با متنی طنز و خوشمزه.

بیشتر…
کاریکاتورهایی از کتاب تاریخ مستطاب آمریکا

بیشتر…
مطالعه خاطره جالب دیگری از همین کتاب

بیشتر…
خلاصه ای از کتاب تاریخ مستطاب آمریکا و دردسرهای نوشتن آن

یار مهربان
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *