کتاب طیب: جذاب و خواندیست زندگی این مرد که ازاین رو به آن رو می شود.

این دفعه دیگه توبه واقعی کردم

کتاب طیب : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

معرفی:

طرف از این رو به اون رو شده!
قمار برایش حلال بود، شراب برایش حکم آب داشت. حرام برایش شیرین بود و کلا رنگ زندگی اش را خودش انتخاب می کرد، اما ته دلش یک قطره خون بود که او را گاهی حالی به حالی می کرد و آخر هم…

کتاب طیب,طیب,انقلاب اسلامی,شهید,خلاصه کتاب طیب
بریده کتاب(۱):

طیب: وقتی در بیمارستان بیزن بشری بودم خونریزی داخلی پیدا کردم. آن جا باید می مردم.
همان شب در عالم بیهوشی دیدم سید نورانی به من گفتند: دو روز دیگه محرم شروع می شه، پاشو برو هیئت رو راه بنداز. من وقتی به هوش آمدم دیگر هیچ مشکلی نداشتم. حتی دکتر هم باور نمی کرد که من خوب شده باشم.
این دفعه دیگه توبه واقعی کردم دیگه سراغ نجاست نمی رم، این دفعه آقا امام حسین رو توی خواب دیدم که به من گفت: “طیب، بسه دیگه!”

بریده کتاب(۲):

در مقابل ساختمان شهربانی تهران، طیب خان پیاده شد. مسئول کلانتری از او اجازه گرفت و یک دستبند و یک پابند به او زدند. طیب خان در طبقه بالا پشت در اتاق تیمسار نصیری ایستاد، آن جا یکی دیگر از دوستان طیب نیز حضور داشت. این دو نفر را نیم ساعت پشت در اتاق معطل کردند بعد هم که وارد شدند نصیری رو به دوست طیب کرد و شروع کرد به فحش دادن.
طیب خان سرش را بالا آورد و گفت: “….فکر نکنم حق داشته باشی به ما فحش بدی.”
نصیری بلند شد و گفت: مثلا اگر به توی فلان فلان شده فحش بدم چه غلطی می کنی؟
یک دفعه دیدیم طیب خان به سمت نصیری حمله کرد و گفت: به گور پدرت خندیدی و بعد …

کتاب طیب: جذاب و خواندیست زندگی این مرد که ازاین رو به آن رو می شود.
بریده کتاب(۳):

داشت از کوچه رد می شد، دید کلی اسباب و وسایل کنار خیابون گذاشته اند. با تعجب پرسید اینها چیه؟
گفتند: «مال این آقاست. اجاره نداشته بده، صاحب خونه اثاث ها رو ریخته کنار خیابون.» فهمید که مستأجر از سادات است  بعد با عصبانیت درب خانه را به صدا در آورد  صاحب خانه در را باز کرد، طیب با چهره ای در هم گفت: تو خجالت نکشیدی؟ برا چی اثاث این سید اولاد پیغمبر رو ریختی تو خیابون؟….. خونه ات چند می ارزه؟
صاحب خانه مکثی کرد و قیمتی گفت، طیب هم ادامه داد: همین الان اثاث این سید رو می بری داخل. پول خونه رو هم تا عصری برات میفرستم که سند رو به نام این سید کنی.

بریده کتاب(۴):

پس از صدور فتوای علما در منع و تحریم خرید و فروش و مصرف پپسی کولا و غیره، که کارخانه داران بهایی آن را تولید می کردند، حاج اسماعیل رضایی حرکت های دسته جمعی علیه بهائیت را سازماندهی کرد.
یکی از خدمات حاجی که خیلی مهم بود و نشان از غیرت دینی آن مرد داشت، در نیمه شعبان بود.
اولین باری که در زمان شاه مردم تهران در مقابل کارخانه پپسی کولا متعلق به بهاییان برنامه گذاشتند، به مناسبت تولد امام زمان و با برنامه ریزی حاج اسماعیل بود.


بریده کتاب(۵):

توی محل همه مردم پدر ما را می شناختند. خانه ما دو در داشت؛ یک در کوچک برای اهل خانه و یک در ماشین رو برای ماشین پدر.
هر کس هر گرفتاری داشت، سراغ پدرم می آمد. بعضی وقت ها صدای همه ما در می آمد! پدر دو ساعت دم در ایستاده بود و مشغول حل مشکلات مردم بود.
ص۲۹


بریده کتاب(۶):

طیب از همان زمان که وضع مالی خوبی نداشت، به دنبال کمک به دیگران بود. هیچ کس از مراجعه به او پشیمان نمی شد.
زمانی که اوضاع مالی او بهتر شد، بهتر از قبل به دیگران کمک می کرد. بارها دیده بودیم که به رسم پهلوانان قدیم برای دیگران مراسم گلریزان برگزار می کرد.
گلریزان یکی از سنت های قدیمی و متاسفانه فراموش شده دیار ماست. از روزگار قدیم تا همین اواخر، برای هر کس که ورشکست شده بود یا می خواست کاسبی خود را آغاز کند و یا دچار مشکل شده بود، مراسم گلریزان برگزار می شد. به این ترتیب که جمعی از بزرگان و معتمدان شهر در زورخانه جمع می شدند و مراسم ورزش باستانی برگزار می شد. بعد از پایان ورزش، توسط یکی از بزرگان حاضر در جلسه، گلدانی را می چرخاندند. هر کس بنا به توانایی خود، کمک هایش را داخل گلدان می ریخت.
ص۳۸

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *