کتاب تام سوئیفت : ماجراجویی جالب یک مخترع جوان با اختراعات و اکتشافاتش

کتاب تام سوئیفت : ماجراجویی جالب یک مخترع جوان با اختراعات و اکتشافاتش

کتاب تام سوئیفت
نویسنده: ویکتور اپلتون
مترجم: پانته‌آ خوشنویس
انتشارات محراب قلم

بریده کتاب:

وقتی کفش های ورزشی ام با زمین چوبی برخورد کرد، توپ زوزه کشان از وسط تور بسکتبال گذشت. عجب اسپک محشری! برگشتم و به چهره حریفم نگاه کردم.
سوئیفت بات با بدن فلزی نقره‌ای رنگش تقریبا هم قد من بود: دو دست ، دو پا، یک سر و باقی اعضا..‌
به نظر من خیلی با شکوه بود، زیرا سوئیفت بات را خودم با کمک چندتا از دوستانم ساخته بودم.

بریده کتاب(۲):

هنوز واکنش های روباتم آن قدر که من دلم می خواهد سریع نبود. آیا می توانستم با قرار دادن ریزپردازنده های بیشتر در سیستم عصبی اش، به خواسته ام برسم؟
قبل از این که بتوانم ایده های بیشتری را در ذهنم دنبال کنم، صدایی رشته افکارم را پاره کرد.
ساعت مچی ام بود که می‌گفت: «هی پسر! بهتره راه بیفتی. شام داره دیر می شه»
صدا متعلق به کوئیپ بود، کوئیپ مخفف پردازشگر انفعالی کوانتومی است؛ یک هوش مصنوعی که باهوش ترین دستیار دیجیتالی در دنیاست!
چراغ های بالا سرم به طور خودکار به محض خارج شدنم از آزمایشگاه، خاموش شدند و در پشت سرم قفل شد.
تونل زیرزمینی آزمایشگاه، مرا به خانه وصل می‌ کرد…

بریده کتاب(۳):

(ربات و مخترعش درحال مسابقه بسکتبال با هم هستند:)
سوییفت بات در بالاترین نقطه پرشش توپ را پرتاب کرد، من هم پریدم تا جلوی شوتش را بگیرم اما پرش او خیلی از من بلندتر بود…
او به راحتی روی زمین فرود آمد. وقتی دیدم انقدر عالی فرود آمد در پوست خودم نمی‌ گنجیدم.
اولین باری که با هم بازی کردیم، او بعد از پرش، تعادلش را از دست می داد. از به یاد آوردن زمین خوردن سوئیفت بات، چهره ام در هم رفت. او هنوز هم که از پشت به زمین می‌ افتد، به سختی بلند می‌ شود،
اما الان به خاطر این که از یک مسیریاب تازه و پیشرفته استفاده می‌ کند، به ندرت زمین می‌ خورد.

بریده کتاب(۴):

فردا اولین روز فینال نخست المپیک روباتی جهانی است.
جوانان مخترع از کشورهای اطراف، روبات های دست ساز خود را در این مسابقات شرکت می ‌دهند و قدرت، سرعت و مهارت های آن ها را آزمایش می کنند.
برنده صاحب پنجاه هزار دلار پول نقد می شود؛ اما برای من افتخار کردن به مقام اولی اهمیت بیشتری داشت.
من تصمیم دارم اگر سوئیفت بات نفر اول شود، پولی را که برنده می شوم به موسسات خیریه بدهم، از جمله به موسسه ای که کارش اهدای کامپیوتر به مدارس کشورهای فقیر است.

بریده کتاب(۵):

من با ماشین کوچک شارژی قرمز رنگم به سمت محل مسابقات حرکت می کردم.
ماشینم را طوری ساخته ام که انگار داری در ابرها حرکت می کنی.
تیزرو در یک چشم به هم زدن خودش به حرکت می افتد و من از این که می بینم چرخ ها به طور خودکار کنترل می شوند، لذت می برم…

مرتبط با کتاب تام سوئیفت 👇🏻👇🏻👇🏻

بیشتر بخوانیم…
آرزوهای دست ساز : ماجرای شکل گیری یک شرکت دانش بنیان در قالب رمانی جذاب

بیشتر ببینیم…
کتاب اپلای: اپلای… استفاده از فرصت ها… آمادگی تمام امکانات

نمکتاب
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *