دعبل و زلفا : روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است.

دعبل و زلفا : روایتی عاشقانه از شاعری که مورد عنایت امام رضا(ع) بوده است.

دعبل و زلفا : مظفر سالاری، به نشر

معرفی:

اگر دلت می خواهد جان تازه بگیری و محبت امام به دلت مزه کند این رمان را از دست نده…
با امام که باشی پادشاه عالمی، دور که شدی خوار و زبون دیگرانی.

دعبل و زلفا,دعبل خزاعی,شاعرامام رضا,رمان امام رضا

کتاب دعبل و زلفا نوشته مظفر سالاری در سال ١٣٩۶ و در ٣٣٢صفحه به همت انتشارات به نشر که متعلق به آستان قدس رضوی می باشد، به چاپ رسیده است.

این کتاب، داستان عاشقانه ای است از شاعری به نام دعبل خزائی که در زمان خلافت عباسیان زندگی می کرده است. دعبل در سفری به سوی بغداد با کاروانی از اسیران زن مواجه می شود که برای کنیزی به دربار حکومت برده می شوند و در میان آن ها دختری است بسیار زیبارو و عفیف که شجاعت و ظلم ستیزی اش در مقابل مأموران ظالم، دعبل را شیفته و واله خود می کند.

شاعر جوان با دیدن دختر اسیر که نامش زلفاست، به دنبال رسیدن به اوست و بعداز ملاقاتش با وی که با رنج و زحمت بسیار فراهم شده، علاقه فراوان دختر به اهل بیت «علیهم السلام» را متوجه می شود.

دعبل در سرودن شعر تبحّر فراوانی دارد و به تأسّی از زلفا از این سلاح برای بیان رنج ها و مصیبت های امام موسی کاظم «علیه السلام» و امام رضا «علیه السلام» در طی غصب خلافت و اسارت و شکنجه های فراوان حکومت جبّار استفاده می کند.

نویسنده این کتاب، طلبه ای  است که از کودکی در بین کتاب ها بزرگ شده. او کار خود را از مجله «سلام بچه ها» آغاز کرده و برای آن ها داستان، نمایشنامه، فیلمنامه، نقد و مقاله های آموزشی فراوانی نوشته و شاگردان زیادی تربیت کرده و داستان ها و کتاب هایش در جشنواره های مختلف، مورد تقدیر قرار گرفته است.

کتاب مشهور و جذاب «رؤیای نیمه شب» شاهکار همین نویسنده خوش قلم است. کتاب پرفروش دعبل و زلفا هم اکنون چاپ شصت و هفتم خود را پشت سر گذاشته است

بریده کتاب(۱):

زلفا با چابکی درون خمره ای گلی که خالی بود پرید. در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های انار دید. او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بیندش.

معرفی همراه با کلیپ جذاب…

https://aspb1.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/f5161f8dd122c6fcd65dcb9872dd01f715105222-480p.mp4
دعبل و زلفا

بریده کتاب(۲):

گریه های دعبل انگار پایانی نداشت. میان هق هق گفت: «ببین کار من بیچاره به کجا کشیده که ابن سیار باید یادآوری ام کند! نمی دانم این روزها حواسم کجاست!»
زلفا اشک شوهرش را با دستمال تمیزی پاک کرد. این صندوق چیست؟
دعبل درش را باز کرد و از میان پارچه های سفید، کیسه ای گلدوزی شده را بیرون آورد و توی دستان لرزان همسرش گذاشت. زلفا آن را بوسید و بویید. هنوز معطر است!

تفکر درباره تجربه,تجربه تلخ دوباره,عکس نوشته پروفایل

بریده کتاب (۳):

از کاروان سرا بیرون آمد. پایش پیش نمی رفت. هضم این واقعیت تلخ برایش سخت بود که مردانی از شیعیان را به بهانه های واهی کشته بودند و دختران و زنانشان را مانند غنیمت جنگی می بردند تا بین خود تقسیم کنند. نمی توانست به خود بقبولاند که آن دُرّ یتیم را مانند اسبی اصیل و کمیاب بفروشند و یکی که شاید پدربزرگ او به حساب می آمد، صاحبش شود. صفحه ٢١

دعبل و زلفا

لینک خرید این کتاب جذاب و دلنشین …

دعبل و زلفا

بریده کتاب (۴):

کاش همچنان کوزه فروشی بودم که حجامت هم می کردم و پایم به دربار باز نمی شد! با خلیفه نشست و برخاست دارم، اما نتوانسته ام دل کنیزکی را به دست آورم. این در حالی است که کَنّاسان و دَلّاکان بغداد، همسری شایسته دارند و در دل این شب، کنارشان غنوده اند. خدا را رها می کنی و برای خرمهره های هوا و هوس به هارون رو می آوری و خدا گوهر توفیق و یاد خودش را از تو می گیرد تا از همه مغبون تر باشی! موسی بن جعفر پادشاهی در لباس زاهدان است و هارون، گدایی در لباس پادشاهان. دوست دارم با آن پادشاه حقیقی باشم. صفحه ٨٨

دعبل و زلفا

بریده کتاب (۵):

در نهادش خود را مرد فریاد و مبارزه و تحمل روزهای دشوار می دید. می خواست با سلاح شعر، پرده از ستم بزرگی برگیرد که زیر ظاهری باشکوه و فریبنده جریان داشت. صفحه ١٢٧

دعبل و زلفا

بریده کتاب (۶):

اهل بیت غریب اند. در این آشفته بازار که کمتر کسی خزف را از گوهر باز می شناسد، با زبان شعر باید از مظلومیت آن ها سخن گفت. اختناق بیداد می کند. دهان ها را می دوزند و دست ها و قلم هارا می شکنند. امام معصومی که باید جامعه ی بزرگ مسلمانان را به سوی عدالت و خوشبختی رهبری کند، به جرم آزادگی، زندانی است! در این دوره که از اسلام حقیقی فاصله گرفته ایم و فرهنگ جاهلیت، ارزش و اعتبار دوباره ای یافته است، تنها آزادمردی که اهل هنر و معرفت باشد می تواند حق را همانند گوهری شب چراغ به درخشش درآورد.. صفحه ١۵٢

کتابدوست
دیدگاه کاربران
1 دیدگاه
  • رقیه 15 آذر 1400 / 7:24 قبل از ظهر

    واقعا کتاب بی نظیر و زیبایی هست…

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *