داستان پیاده روی کربلا و کتاب پادشاهان پیاده

کتاب پادشاهان پیاده

در مورد کتاب:
کتاب پادشاهان پیاده بی‌آلایش باهات حرف می‌زنه. هرکسی، تو هر لباسی؛ از زائر و موکب‌دار، کوچک و بزرگ، از هر شغل و حرفه‌ای که هستن. مشهورند یا ناشناخته، همه‌شون زبان حال رو میگن.

هم قدمت می‌کنند با لحظه‌ لحظه‌هاشون…..
اینه که به دل می ‌نشینه‌.
به جرات میگم یکی از بهترین کتاب هایی بود که راحت باهاش ارتباط برقرار کردم.
توصیه می شود برای زائرها
و برای جامانده ها …

برشی از کتاب:

توی مسیر دیوانیه به نجف، دو قبیله عشایر با هم درگیری داشتند.
حدود ده سال قبل، یکی از قبیله ها سه نفر از آن قبیله را کشته بودند.
این ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه هایمان را ازتان می‌گیریم.
باید سه تا از شما را بکشیم.
تا اینکه زیارت اربعین امام حسین «علیه السلام» شد.
هر دو عشیره موکب داشتند.
یک شب، عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود، مهمان نداشت.
پیغام فرستادند برای آن عشیره‌ی دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم…

به عشق امام حسین «علیه السلام»، یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ شود، تمام شد…

برشی از کتاب(۲):

به نظر می رسد اربعین، زمینه یک اتفاق بزرگتر است. قرار است چیزی بشود. خبری هست. توی عالم دارد اتفاقی می افتد. می گویند زمانی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه می خواهد ظهور کند، می گویند این مهدی کیست؟ می گویند این مهدی پسر آن حسین علیه السلام است که بیست میلیون نفر می روند زیارتش. می گویند از طریق امام حسین علیه السلام حضرت مهدی عجل اله تعالی فرجه شناخته می شود.

برشی از کتاب(۳):

تازه کربلا که می‌آیی، اول خرابی‌ات است. ده سال نشسته‌ای پای منبر و روضه گوش کرده‌ای. وقتی که می‌آیی کربلا، همه‌ی آن روضه‌ها، از ذهنت می‌گذرد و داغان می‌شوی. دیگر نیازی به روضه خوان هم نیست.

برشی از کتاب(۴):

آدم به زائر خدمت می ‌کند، اما گاهی نمی داند چرا این کار را می ‌کند. خود امام حسین این طور خواست که خدمت کنیم. پول خرج کردن در راه حسین که هیچ قابلی ندارد. خانۀ کوچک و بزرگ هم ندارد. این طور نیست که اگر کسی خانۀ بزرگتری داشته باشد، به امام حسین(ع) نزدیکتر است. برای من فرقی ندارد خانۀ بزرگ داشته باشم یا خانۀ کوچک. نیت مهم است.

برشی از کتاب(۵):

انگار مقیاس معادله‌ زندگی من همین است. هِی می ‌زنم خاکی، ولی باز برم می‌ گردانند. امسال فقط از امام حسین خواسته ‌ام درک اینها را به من بدهد تا بفهمم، شعور فهم این مغناطیس را.

برشی از کتاب(۶):

توی مسیر سؤالم این بود: “این مغناطیس چیه که آدم ‌ها را می ‌کشه این جا؟” .آدم‌ ها خودشان نیستند. انگار هیپنوتیزم شده‌ اند؛ مثل آدم خواب. کلنجار می ‌رفتم که منطقش را به من بگویید. آدم هایی هم که خیلی به قرآن و حدیث مسلط بودند، آخرش می رسیدند به یک شهود. می ‌گفتم باید با دلیل به من ثابت کنید، ما دنبال چرتکه انداختن هستیم. توی داستان اربعین هِی می خواهیم دو دو تا چهار تا بکنیم. ولی تهش وصل می‌ شوی به یک منبع غیبی. با آدم ‌ها که صحبت می ‌کردم و مصاحبه می ‌گرفتم بعد از آیه و حدیث، آخرش پت پت می‌ کردند. ریپ می ‌زدند. می ‌گفتند کار دل است.

برشی از کتاب(۷):

به نظر می رسد این مدل اقتصاد صلواتی، از مسیر امام حسین شروع شده، اما در آینده و در مسیر ظهور برای خودش بشود یک مدل اقتصادی. مردم به جای این که به فکر منافع خودشان باشند، به فکر خدمت کردن ‌اند. برای رضای خدا بیشترین خدمت را می ‌کنند و کمترین استفاده را می‌ برند. این اقتصاد صلواتی یک روزی منحصر به این ایام و این جا نخواهد بود و در تمام جهان منتشر خواهد شد. ان شاء الله. انگار که الان مانور اقتصادی باشد و ما تمرین می‌ کنیم برای آن روز…

مرتبط با کتاب پادشاهان پیاده:

بیشتر بخوانیم…
موکب رنگی پنگی : خرده روایت هایی از هنرمندان خلاق اربعینی،…

بیشتر ببینیم…
برای دیدن یک معجزه آماده‌ای؟

ketabak
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *