کتاب جاسوس نویسنده: محمدرضا سرشار انتشارات سوره مهر بریده کتاب: وقتی رفتم توی اتاق، بابا را ناراحت و گرفته دیدم. داشت با مادربزرگ حرف میزد. فکر کردم کمی صبر کنم، ببینم اوضاع از چه قرار است. آن وقت خبر را ...
چقدر حرف نمی زندنویسنده: هاجر هدایتانتشارات سوره مهر بریده کتاب: پدر بزرگ بدو بدو با یک لنگه کفش آمد توی خانه، نزدیک بود بخورد زمین ولی به زور خودش را نگه داشت و ناگهان نعره زد: «بدبخت شدیم، بیچاره شدیم، ...
می خواهد چشمانش باز باشندنویسنده: گروهی از نویسندگانویراستار: محمد جواد آسمانانتشارات: شهرستان ادب معرفی: گاهي نبايد با گذر فاصله ها به فراموشي بسپاريم، سختي راهي را که امروز به آساني نشانش مي دهيم… بریده کتاب: از خشم صورتش گر مي ...