خرید کتاب رنج مقدس ۲ : رمانی جذاب برای چشیدن لذت زندگی و متفاوت شدن

(دیدگاه کاربر 3)

https://www.aparat.com/v/yha8Y/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%B1%D9%86%D8%AC_%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3_%DB%B2%3A_%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D9%8B_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85_%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%AA

115,000 تومان

موجود

آیا قیمت مناسب‌تری سراغ دارید؟
بلیخیر
نقد و بررسی اجمالی

خرید کتاب رنج مقدس ۲ : رمانی جذاب برای چشیدن لذت زندگی و متفاوت شدن

جرعه ای از کتاب:
(۱)
با دستان لرزان کلید را در قفل چرخاند و مات صورت عرق کرده ‌ی مصطفی ماند که با چشمان گشاد و نفس های عمیق چنان زل زد به بیرون که زندانی شکنجه شده به آزادی رسیده است.
شیرین مصطفی را شکنجه نکرده بود، می ‌خواست با او مزه ی بهشت را بچشد اما او بخیل بود!
آخرین صحنه ‌ای هم که در چشمان شیرین باقی ماند رد خون دستان مصطفی بر دیوار بود و فریادی که درون شیرین را از هم پاشید.
همه ی فریادهایش در اتاق یک طرف و این صدا… شیرین ناخودآگاه یک قدم عقب گذاشت. حس کرد برمی گردد و خفه اش می کند.
اما مصطفی به حیاط پناه برد و روی سنگ های سرد مقابل در نشست.

شیرین حال خرابش را که دید دلش به رحم آمد.
کمی صبر کرد، شاید هم ترسید. مصطفی را به زاری انداخته بود. هرچند که ته دلش خوشحال بود. انگار که سختی‌ های این چند سال را یک باره و یک‌ جا در این اتاق با مصطفی تسویه کرده باشد.

بگذار کمی بسوزد. این ‌ قدر که شب ‌ها با سوزش چشم ها و اشک ریختن گذرانده بود.
دلش داشت تازه خنک می شد.
یک لحظه حس کرد که هرچند به هدفش نرسید حداقل نفرت این عشق را با او تسویه کرد.
برایش آب نیاورد. هیچ نیاورد. با بی رحمی تکیه به در داد و زاری او را نگاه کرد.

کتاب رنج مقدس2 : رنج مقدست را قورت بده 😉 ادامه ای از یک کتاب بی نظیر...

(۲)
با سنگینی چیزی روی شانه اش نگاه ماتش از بیرون کنده شد و از دنیای افکارش لحظه ای بیرون آمد. جوان کنارش خوابش برده بود و سر گذاشته بود روی شانه ی او.

برای لحظه ای حسرت بی خیالی جوان را خورد و غصه ی در به دری خودش را.
نمی دانست چند ساعت است که قید شهر و خانه و دانشگاه را زده است و حالا روی صندلی اتوبوس نشسته کنار جوانی که از سکوت و حال او کلافه به خواب رفته بود.
نخواسته بود با جوان ارتباط برقرار کند، دلش سکوت هم نمی خواست اما رفتن و دور شدن چرا!

دقیقا نمی دانست دارد از چه چیزی فرار می کند و چرا دردی که در مغزش پیچ و تاب می ‌ خورد از درد دستی که یقینا یکی دو جایش شکسته بیشتر آزارش می ‌داد.
نمی ‌دانست چرا همراهش را خاموش کرده در حالی ‌که دلش نمی خواست مادر را ذره ای برنجاند.

نگاهش تا روی موبایل رفت، صفحه ‌ی سیاه و تاریکش برایش خوشایندتر از هر تصویر رنگی بود.
ترجیح داد به جای استفاده کردن، چنان در این بیابان وسیع پرتابش کند که مثل ریگ ‌ها خورد شود و دیده نشود.
این حس را از همان وقتی که در فضای اینستا عکس ‌های شیرین را دید پیدا کرد؛

آن روزها پروفایل شیرین شده بود عکسی از جمع پسرها و دخترها که دور یک منقل نشسته ‌ بودند. باورش نمی ‌شد این انتحار شیرین را!

(۳)
همراه مصطفی را گرفت تا زنگ بزند که با لبخندی خاص  گفت:

– اِ مصطفی لیلیت پیام داده.

بی اراده سرش را بر گرداند و به گوشی نگاه کرد. بالای صفحه کلمه به کلمه پیام ‌های وارده می ‌آمد.

– اوه اوه چقدرم هم که اذیتش کردی!

– اون ربطی به مصطفی نداره!

نفهمیده بود محمدحسین کی آمده اما حرف ‌ها را شنیده که جمله ی بالا را گفت. محسن گوشی را گرفت سمت مصطفی و گفت:

– بیا بابا گوشیت مسمومه… من تازه پاک شدم دارم دوره ‌ های NE می رم.

مصطفی بی خیال صفحه را خاموش کرد و چپاند توی جیب شلوارش. محسن اما دست بردار نبود و تازه شور پیدا کرده بود:

– می گم مصطفی! صبر کن اول محمدحسین بله رو بگیره، بعد خودم برات می رم خواستگاری این دختره. چیه اسمش؟

محمدحسین راه افتاد سمت بیرون دانشگاه و گفت:

– بحث زیباتر از این نداری شما؟

– نه من هرچه زیبایی است الان در این می بینم که بفهمم چی به چیه!

(۴)
لحظات خوش زندگی، همیشگی است اگر نگاهت به دنیا درست باشد.
باید قوانین دنیا را بلد باشی. باید بدانی که تنها تو در صحنه ‌ ی دوار جهان نیستی.
زمین و آسمان پر از عواملی است که اگر خودت را به دستانشان بسپاری چالت می کنند و اگر آن ها را در دست بگیری می توانی اوج بگیری.
باید بتوانی در این میدان همراه و سد را از هم تفکیک کنی. کسی که تو را برای خودت می خواهد و کسی که مقابل تو سد می شود.

 

(۵)
مصطفی خودش را از سایه ‌ ی خدا بیرون نکشیده بود.

و حالا امید که نه، مطمئن بود خدا در همین مشکل برایش خیری گذاشته و از آن رهایش می کند.
کنار آتش با هم صحبت کردند. نه مثل همه ی عشاق در رویا و خیال؛
مثل دو عاقلی که بنای عاشقی دارند. زندگی اگر با اصالت نباشد با خیانت تمام می شود.
اصالت زندگی هوس نیست، باور و عقیده است.
شیرین دنبال همین هوس بود که به خیانت رسید و باور مصطفی و لیلا در محبت خلاصه می شد. محبتی که خدا دارد برای بندگانش خرج می کند و لیلا و مصطفی باید در زندگیشان جاری می کردند…

بیشتر:   بیشتر درباره کتاب رنج مقدس ۲ بخوانم.

با خرید و مطالعه کتاب رنج مقدس ۲ زندگی تان را متفاوت و زیباتر کنید…

نمایش ادامه مطلب
برچسب:
مشخصات کلی
وزن 165 گرم
نظرات کاربران
دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها3

  • جدیدترین
  • مفیدترین
  • دیدگاه خریداران
پرسش و پاسخ

هیچ پرسشی یافت نشد

    برای ثبت پرسش، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید

    نقد و بررسی