کمیک استریپ های شهاب : لبه پرتگاه است زندگی شهاب قصه ی ما ولی …

کمیک استریپ های شهاب : لبه پرتگاه است زندگی شهاب قصه ی ما ولی ...

کمیک استریپ های شهاب
نویسنده: علی آرمین
انتشارات جمکران

بریده کتاب:

سلام لیلا، منم شهاب، همان شهابی که با او دوران کودکیت را گذراندی، همان شهابی که هر روز ماشین خاور پلاستیکی اش را دست می گرفت و به خانه تان می آمد. از زیر درخت زیتون، ماشینش را پر از خاک و سنگریزه می کرد و…

بریده کتاب(2):

نمی دانستم اگر صدرا بداند خواطرخواه خواهرش شده ام با من چه برخوردی می کند؟ درست است که بهترین دوستم بود، و شرّ و با مَرام، و لی این ربطی به مسئله غیرت نداشت!

بریده کتاب(3):

از توی قفسه کتاب هایش، کتابی دوجلدی به نام “هنر کمیک” به من امانت داد و توی چشم هایم نگاه کرد، مثل کسی که آینده را مثل گذشته پشت سر گذاشته، دستم را گرفت و با اطمینان گفت: کمیک استریپ می تونه قدرت تو رو به همه ثابت کنه.

بریده کتاب(4):

دو ساعتی به اذان مغرب مانده بود. داشتم روی طرحی که جدیداً به فکرم رسیده بود کار می کردم. حدیث ” القلب حرم الله ” را تصویرسازی می کردم. داشتم تصویری می ساختم که ترکیبی از کعبه و قلب یک انسان باشد طوری که هرکس که می بیند، هم بداند که قلب است و هم بداند که کعبه است.

بریده کتاب(5):

ایستاد. یک پایش را روی صندلی گذشت و متن کاغذ را به طرف ما گرفت و با صدای بلند گفت: « جناب آقای شهاب سعادت برنده شدن شما در جایزه بین المللی کمیک استریپ اتریش را تبریک می گویم.» خیلی برای خبرگزاری ها جالب بود که یک ایرانی و آن هم یک طلبه، توی جشنواره کمیک دنیا نامزد شده باشد. حتما لیلا از شنیدن این خبر خیلی خوشحال می شد.

مرتبط با کتاب کمیک استریپ های شهاب 👇👇👇

بیشتر بخوانیم…
کتاب مصطفی : شاید کم تر از زندگی یک طلبه شهید شنیده باشیم… یک نمونه ی خواندنی.

بیشتر ببینیم….
دنیایی پر از کلیپ های کوتاه و جذاب و مهم تر از همه خیلی به درد بخور 😉

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *