کتاب یک دقیقه سکوت : شرحی از زندگی شهید ادواردو آنیلی. نمیشناسی؟! تعلل نکن.

کتاب یک دقیقه سکوت : شرحی از زندگی شهید ادواردو آنیلی. نمیشناسی؟! تعلل نکن.

کتاب یک دقیقه سکوت
نویسنده: نفیسه نظری
انتشارات: عهد مانا

ریاست شرکت­های بزرگ و سرمایه­دار به همراه تمامی امکانات رویایی زندگی کافی است تا برقش چشمانمان را بگیرد و حسرت بخوریم برای داشتنش.

پسری به نام ادواردو آنیلی که به شاهزاده ایتالیا مشهور بود، صاحب همه دارایی ها بود!

او فقط یک راه در پیش رو داشت که باید از میان ارث هنگفت پدری و مسیر جدیدی که انتخاب کرده بود، تنها یکی را انتخاب می کرد. داستان واقعی و پر ماجرا و اتفاقات عجیب و غریب و سرانجامی که نصیب ادواردو شد را بخونید!

معرفی:

ادواردو را شاید کمتر کسی است، در جهان؛ که با آن آشنایی نداشته باشد یا حداقل نامی و یا تصویری از او ندیده باشد. کسی که قرار بود صاحب فیات و لامبورگینی و یوونتوس باشد، اما اعتقادش را به ثروتش ترجیح می دهد و به دلیل اسلام آوردن؛ محروم از این همه ثروت پدری می‌شود.

از میان تعدد کتاب‌هایی که راجع به ادواردو، شخصیت و روابط و ثروت اوست، به کتابی برمی‌خوریم به نام یک‌دقیقه سکوت…

این کتاب را نفیسه نظری، نویسنده ای که شاید نامش کمتر دیده شده باشد، نوشته است. او به واسطه نوشتن کتابش موفق به کسب جایزه بانوی فرهنگ می‌شود.

انتشارات عهد مانا این کتاب را در پاییز سال ۹۸ در ۱۷۶ صفحه منتشر کرده، که وظیفه گرافیک آن را نیز برعهده گرفته است.

داستان این کتاب راجع به آبراهام و کنجکاوی‌های او، به دلیل یک دقیقه سکوتی است، که داور به احترام ادواردو، وارث باشگاه یوونتوس، شخصیت واقعی داستان می‌کند.

خلاصه:

آبراهام مردی حدودا ۳۶ ساله، عکاس ورزشی در ترکیه است. او به ایتالیا می‌رود تا از بازی بین دو تیم ایتالیا و انگلیس، تصاویری تهیه و تحویل رئیس خود دهد.

رفتن او به ایتالیا همانا و ماندن در آنجا به مدت چند ماه، همان.

اوایل بازی، داور مسابقه یک دقیقه سکوت به احترام درگذشت ادواردو آنیلی، وارث باشگاه یوونتوس، اعلام می کند (ماجرایی که جرقه‌ی نوشتن این کتاب توسط نویسنده شد). درگیری‌های ذهنی و کشمکش‌های آبراهام نیز از همین یک دقیقه آغاز می‌شود.

در طی داستان، نویسنده موضوعات مختلفی را بررسی می‌کند که عمده ترین آن‌ها چیزی‌ است که نویسنده و شخصیت اصلی را درگیر کرده است: ادواردو. او کسی‌است که با مسلمان شدن خود از ارث‌ کلان پدر‌ی‌اش محروم شد. حتی از رهبری تیم مورد علاقه خود، یوونتوس هم؛ منع شد. در کشاکش داستان، اتفاقات خوشایند و ناگوار و گیج کننده زیادی متوجه آبراهام قصه می‌شود. با همراه شدن با داستان، حقایق درمورد ادواردو برای شما هم روشن می‌شود.

بریده کتاب(۱):

کم‌ کم ورزش‌ کاران تیم وارد زمین شدند… همه خبرنگاران مانند آبراهام در حال آماده کردن دور بین‌ هایشان بودند و منتظر شنیدن سوت داور برای آغاز بازی …
ناگهان از بلندگوی ورزشگاه همگی دعوت به یک دقیقه سکوت شدند.
سخن‌گوی ورزشگاه از مرگ مردی به نام «ادواردو آنیلی» گفت.
ورزشگاه یک دقیقه در سکوت فرو رفت.

آبراهام پس از پایان نیمه ی نخست بازی به سوی یکی از خبرنگارهای ایتالیایی رفت. پس از کمی گفتگو، از درباره ادواردو آنیلی پرسید. خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد:
– چگونه آن‌ها را نمی‌ شناسی آنیلی ها خاندان سلطنتی ایتالیا محسوب می شوند آبراهام با کنجکاوی پرسید: خاندان سلطنتی؟! چرا به آن ها این لقب را داده‌اند؟
خبرنگار ایتالیایی پاسخ داد: چون خانواده آنیلی یکی از ثروت‌ مند ترین و معروف‌ ترین خانواده‌ها در ایتالیا هستند و می‌‌توان به جرئت گفت اقتصاد ایتالیا در دست آن‌ ها جا به‌ جا می شود.
ادواردو آنیلی هم قبلاً وارث این ثروت عظیم بود. باشگاه یوونتوس هم جزئی از این ثروت عظیم است. آبراهام پرسید اتفاق؟ چه اتفاقی برای آقای ثروتمند افتاده؟
خبرنگار ایتالیایی درحالی‌که لنز دوربینش و بررسی می‌کرد گفت : خودکشی بوده.
ص ۶ و ۷

بریده کتاب(۲):

راستی خانواده آنیلی چه مذهبی دارند؟
– دین اصلی‌شان مسیحیت است.
آبراهام پرسید: یعنی یهودی نیستند؟!
هادی عینکش را روی بینی جابجا کرد.
مادر ادواردو، یعنی خانم فرانسس مارلو، از خانواده‌های معروف و ثروتمند یهودی است، ولی پدرش سناتور آنیلی مسیحی است.
پس با این حساب، پسرعموی ادواردو هم مسیحی است؛ ولی طبق شنیده‌های من، جان ایلیاچی الکان که وارث اصلی است، یهودی است.
هادی لبخندی می‌زد لبخندی بر لب آورد.
مارگاریتا، خواهر ادواردو، دوبار ازدواج کرد؛ نخست با مردی یهودی و پس از آن با شاهزاده مسیحی روسی. بر روی هم هشت فرزند دارد و جان الکان، فرزند اولش است و بنابراین یهودی است.
مدتی سکوت بینشان برقرار شد…ص۵۶ و ۵۷

بریده کتاب(۳):

ادواردو می‌گفت: یک روز در کتاب خانه مشغول قدم زدن بودم که با کتابی به نام قرآن روبرو شدم. آن را از قفسه کتاب برداشت مشغول خواندن شدم. پس از خواندن آن به این نتیجه رسیدم، این سخنان نوشته و ساخته دست و تفکر بشر نیست؛ بلکه مفاهیم بالاتری در آن نهفته است.
او کتاب ادیان مختلف را خوانده بود، ولی آن نوشته ها شدیداً تحت تأثیرش قرار داده و در واقع، طوفانی در وجودش پدید آورد. او با خواندن قرآن مسلمان شد؛ ولی بعد از آن شروع به تحقیق کرد. او نخست با نام هشام عزیز این‌ گونه مسلمان شد و پس از آن و پس از آشنایی با انقلاب ایران و آشنایی با کشورمان، شیعه شد. ص۶۶

بریده کتاب(۴):

او چگونه با انقلاب ایران آشنا شد؟
همان طور که گفتم پیش از پیروزی انقلاب مسلمان شده بود روزی در تلویزیون ایتالیا شاهد میزگردی با حضور رایزنان ایران و آمریکا و عراق بود که مسئول رایزنی سفارت ایران در ایتالیا هم در آن برنامه شرکت داشت و با لحن مطمئن و با اقتدار کامل از انقلاب ایران دفاع کرد. ادواردو با دیدن چنین برنامه‌ای متوجه شد، کشوری آزاده و مسلمان با چنین اقتداری وجود دارد و با سرووضع کاملاً ساده و بدون هیچ تشریفاتی؛ به‌تنهایی به اقامتگاه رایزن مطبوعاتی ایران در شهر رم مراجعه کرد.

و اتفاقاً آن روز یک‌ شنبه ی یک روز تعطیل بود و رایزن سفارت با خانواده‌اش بود.دربان با او تماس می‌گیرد و می‌گوید جوانی پشت در است و با او کار دارد. رایزن سفارت ایران از دربان می‌خواهد به او بگوید که برود و فردا به سفارت بیاید پس از مدتی دربان دوباره تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد که جوان می‌گوید: «خداوند همه درها را می‌گشاید.»
رایزن با شنیدن این جمله شدیداً تحت تاثیر قرار می‌گیرد و به دربان دستور می‌دهد که در را باز کند و شخصی که این جمله را به زبان آورده برای ملاقات بپذیرد.
_ جمله‌ای که او بر زبان آورده بود آیه ای از کتاب ما مسلمانان، قرآن است.…ص۹۵ و ۹۶

بریده کتاب(۵):

ناخودآگاه در وجودش حسی جوشید. او مطمئن بود مسائلی وجود دارد که پشت خودکشی ادواردو آنیلی پنهان شده است.
از پیرمرد پرسید: ولی دیوار حفاظتی پل که خیلی بلند است و پریدن شخصی از روی این پل به پایین کمی دور از ذهن است. پس ادواردو چگونه به پایین پریده؟

بریده کتاب(۶):

هادی به آینه چشم دوخت. جمله ای با رنگ سرخ روی آینه نوشته شده بود. هادی جمله را زمزمه کرد:
از پافشاری دست بردار. جانت را بردار و برو…

بریده کتاب(۷):

از جیبش چیزی درآورد و به دست آبراهام سپرد. آبراهام به چیزی که در دستانش قرار داشت چشم دوخت.
قدِ بسیار بلند و شانه‌هایی پهن که او را روی‌هم‌ رفته بسیار درشت اندام نشان می‌داد. چشمانی آبی، پراز آرامش، صورتی کشیده. پوستی سفید و روشن، بینی کشیده، موهایی نه‌ چندان پرپشت و کمی مجعد که گذر زمان، تارهای سفیدی را در آن ظاهر کرده بود و شاید همین تارهای سفید بود که شکوهی مجذوب‌ کننده به او می‌ بخشید و ریش منظم و مرتب.
هادی گفت: بهتر است عکس ادواردو را داشته باشی.
آبراهام خندید.
_ عکس ادواردو!
_ بله.
آبراهام هادی را در آغوش کشید.

بریده کتاب(۸):

ادواردو می‌گفت: یک روز در کتابخانه مشغول قدم زدن بودم که با کتابی به نام قرآن روبرو شدم. آن‌ را از قفسه‌ ی کتابخانه برداشتم و مشغول خواندن شدم. پس از خواندن آن به این نتیجه رسیدم که این سخنان نوشته و ساخته‌ ی دست و تفکر بشر نیست؛ بلکه مفاهیم والاتری در آن نهفته است. او کتاب ادیان مختلف را خوانده بود، ولی آن نوشته‌ها شدیدأ تحت تأثیرش قرار داد و در واقع طوفانی در وجودش پدید آورد. او با خواندن قرآن مسلمان شد؛ ولی بعد از آن شروع به تحقیق کرد. او نخست با نام هشام عزیز، مسلمان شد و پس از آشنایی با انقلاب ایران و آشنایی با کشور ما، شیعه شد.

بریده کتاب(۹):

با چیزی که دید به چشمانش اعتماد نکرد. یعنی ممکن بود این نوشته‌ها حقیقت داشته باشد؟
سایت اختصاص به انجمن اسلامی فارغ‌التحصیلان ایتالیا داشت و مختصر و مفید نوشته شده بود: « ادواردو آنیلی سال‌ها مسلمانی شیعه بوده، نه‌ تنها خودکشی نکرده، بلکه به دست عوامل صهیونیست کشته شده است.»

بریده کتاب(۱۰):

نظرت درباره‌ی وارث فعلی ثروت آنیلی‌ها چیست؟ فرانچسکو مدتی فکر کرد سپس گفت: چه بگویم؟ یعنی درست است که این ثروت به فرزندان خواهر ادواردو آنیلی رسیده است، ولی در اصل به جان ایلیاچی الکان می‌ رسد. با اینکه او چند سال از من کوچکتر است صاحب چنین ثروت عظیمی می‌ شود! یعنی می‌ توانم بگویم یک یهودی ثروتمند به دیگر یهودیان ثروتمند دنیا اضافه شد.
آبراهام گفت: متوجه نشدم… منظورت چیست؟
_ می‌گویند پدر جان ایلیاچی الکان یهودی است و خودش هم مطمئنأ یهودی است.

بریده کتاب(۱۱):

سال ها درباره صهیونیست ها مطلب می شنید ولی دقیقا نمی دانست تفاوتشان با یهودیان در چه چیزی است و کلا چه فرقه ای هستند.
مطلبی که در اینترنت توانست به دست بیاورد این بود که صهیونیسم یک جنبش سیاسی و ملی گرای یهودی بود که در اواخر سده ی نوزدهم میلادی شکل گرفته است. عمده ترین هدفش هم تشکیل میهن و حکومتی برای یهودیان بود.
این جنبش بر منابع تاریخی و مذهبی تکیه دارد که یهودیان را به سرزمین اسرائیل ارتباط می دهد.
در حقیقت هدف صهیونیسم، ایجاد یک حکومت یهودی در فلسطین بود.
نام خود را از کوه صهیون در اورشلیم گرفته است که ظاهرا آرامگاه داوود نبی علیه‌السّلام در آن قرار دارد.

بریده کتاب(۱۲):

آبراهام پرسید: «تا به حال از نزدیک او را دیده ای؟»
فرانچسکو پاسخ داد: « یک بار… نُه و شاید هم ده سال پیش بود. یک روز در تمرین تیم حاضر شد و ناظر تمرین تیم بود. آن زمان خیلی کم سن و سال بودم ولی خوب زیر نظرش گرفتم و متوجه شدم سردی و خشکی بقیه ثروتمندان را نداشت. خیلی راحت و بی تکلف صحبت می کرد و لبخند می زد و می خندید. مثل همه ی آدم های عادی به نظر می رسید.

بریده کتاب(۱۳):

اگر راه برایم اهمیتش زیاد باشد، هرچند برای رسیدن به هدفم با سختی ها و ترس ها روبه رو شوم و هرچه قدر جلویم را سد کنند، مطمئن هستم از آن دست نمی کشم، چون شک ندارم که خدا مرا در مسیرم همراهی می کند.

بریده کتاب(۱۴):

دیگر نمیتوانست در اتاق کوچک هتل بنشیند انگار همه سوالات درون ذهنش و کشف این موضوع جدید فضای بزرگتری را برای فکرکردن میخواست از هتل خارج شد و مشغول پیاده روی شد. باید بخش آخر نوشته درون سایت را دوباره بررسی میکرد. در سایت نوشته بود: (… او نه تنها خودکشی نکرده بلکه به دست صهیونیست ها کشته شده…) (صفحه ۲۰)

برداشت:

هنگام خواندن این ماجرا شاید، شاید که نه حتما، لحظاتی می رسد که مخاطب فکر می کند آیا اگر جای ادواردو بود، از این همه ثروت عظیم به خاطر اعتقادش دست می کشید؟!

او که می‌توانست زندگی کاملا مرفهی بدون ذره ای سختی کشیدن داشته باشد، چه چیزی او را مجاب کرد که حتی در این راه کشته شود، ولی از دینی که انتخابش بوده دست نکشد.

یک نکته قابل تامل دیگر در کتاب این است که در جایی از داستان می‌گوید: خدا برای به راه آوردن یهود، از چند پیامبر مایه گذاشت. یعنی آن قدر قوم یهود اذیت کننده بود که یک پیامبر تنها، کفافِ به راه آوردن آن‌ها، از گمراهی را نمی‌داد.

نقد:

ظاهر کتاب و سبک چاپ صفحات در نگاه اول، یک کتاب نوجوان را نشان می دهد که البته بعد ازشروع به خواندن، مشخص می شود که مخاطب کتاب، بزرگسالان نیز هستند.

داستان کتاب، با سوال مناسبی شروع می شود که در ذهن کنجکاو شخصیت اول شکل می گیرد.

آبراهام یک عکاس حرفه ای است که در یک مسابقه حساس فوتبال، با یک دقیقه سکوت برای مرگ یک پسر معروف و ثروتمند ایتالیایی مواجه می شود که می گویند قاچاقچی مواد مخدر است.

سوال آبراهام اینجاست که چرا یک دقیقه سکوت برای یک قاچاقچی، آن هم قبل از شروع مسابقه تیم ملی ایتالیا و انگلیس؟!

اما در ادامه داستان متوجه می شود که آن پسر ثروتمند یعنی ادواردو آنیلی، با آن چهره مخدوش و نامناسبی که به طور عمد از او ساخته اند، بسیار متفاوت است.

حالت معماگونه داستان و ابهاماتش به همراه پیداشدن شخصیت های جدید که هر کدام پازلی از ماجرا را تکمیل می کنند، بر هیجان و کشش داستان اضافه کرده است.

نکته قابل توجه این است که شخصیت اصلی در طول داستان، زندگی نابسامان خود را با این پسر ایتالیایی مقایسه می کند و با تردیدهای بسیار در تصمیم گیری های گذشته اش روبرو می شود.

شخصیت پردازی افرادی که به کمک آبراهام می آیند، متوسط و گاهی ضعیف دیده می شود.

نویسنده می کوشد تا به یکباره، به کمک دو نفر، تمام تعالیم دینی را در عرض یک هفته به شخصیت اصلی نشان دهد و در جاهایی، رفتارها به صورت مصنوعی درمی آیند.

در انتهای کتاب، با توجه به عشق ماندگار آبراهام به همسر سابقش و تنها پسر کوچکش، مخاطب انتظار یک وصال شیرین بین این خانواده را می کشد اما با یک پایان باز مواجه می شود.

بیشتر بخوانیم…
اینجا صفحه ایست برای مطالعه بیشتر از ادواردو…

بیشتر ببینیم…
کلیپی دیدنی از کتاب ادواردو

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *