کتاب چشم خفاش : همه ی ماجرا از یک دکل شروع شد… دکلی در دل عراق

کتاب چشم خفاش : همه ی ماجرا از یک دکل شروع شد... دکلی در دل عراق

کتاب چشم خفاش
نویسنده: بهزاد بهزادپور / سیدمهدی شجاعی
انتشارات نیستان

بریده کتاب:

مرتضی: اونا به سمتمون شلیک نمیکنن، چون ما رو زنده می ‌خوان. ما هم نمی تونیم شلیک کنیم چون جامون لو میره.. ما سه راه بیشتر نداریم؛ یا اسیر شیم یا خودکشی کنیم یا درگیر شیم که اونا ما رو بکشن.. کدوم یکی؟
عباس و مجتبی متفکر به یکدیگر نگاه می ‌کنند..
مرتضی قاطعانه می‌ گوید: به نظر من هیچکدوم؛ راه چهارمی هم هست…

بریده کتاب(۲):

مرتضی: مشکل تو اینه که با همه چی احساساتی برخورد می ‌کنی! کشته شدن احمقانه رو ترجیح می‌ دی به اسیر شدن تیزهوشانه.
عباس: کجای اسیر شدن تیزهوشیه؟
مرتضی: وقتی می تونی جونتو ذخیره کنی، نباید هدرش بدی.
عباس: این کشته شدن، شهادته؛ هدر دادن نیست.
مرتضی: کشته شدن، زمانی شهادته که تو بتونی بهره ای بیشتر از زنده موندن ازش ببری…!

مرتبط با کتاب چشم خفاش 👇👇👇

بیشتر بخوانیم..
کتاب سکوی پنهان : عملیات انهدام یک قدرت پوشالی به نام صهیونیست

بیشتر ببینیم..
حادثه ها را آن قدر بخوانید کا گویا خود، در دل آن حادثه اید…

کتابدوست
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *